اجتماعی بودن اصلا فقط مهمونی این حرفا نیس، شوهر من اصلا مهمون بدون هماهنگی من نمیاره، ولی خوب دوس داره مهمونی رو. فقط دوس داره مردمو راصی کنه، بهشون خدمت کنه، من میگم تو افراطیی
من شوهرم با همه سر جنگ داره هیچ جا نمیره عروسی به زور عزا به زور مهمونی عمرا فک کن حتی حنابندون خواه ...
نه، خوب اینجوری نه. ولی وقتیم با همه خوبه، تو هر شرایطی همه حقو بهش میدن، و اون همیشه آدم خوبه هستو من آدم بده، این دیگه یه قانون شده. حتی مادرم همیشه با اونه و حق منو ضایع میکنه،
اونجوری که زن میشه برده ی شوهرش! زن اقتدار داشته باشه اشکال داره؟
من حس میکنم اگه هر چی بگم بگه باشه وهیچ نظری از خودش نداشته باشه نمیتونم بهش اطمینان کنم نمیتونه تکیه گاه خوبی برای من باشه فکر میکنم سر هر مسئله ای باید نظر خودشو داشته باشه من نمیتونم همچین مردی رو به عنوان همسرم قبول کنم اون باید الگویی بچه های من باشه نمیخوام بچه هام اینطوری باشن دوس دارم تو هر مسئله ای نظر بدن و حتی مخالفت کنن