بعدش من رفتم خونه اشناهای دیگمون دیدم همه عادی دارن اماده میشن برا مراسمم بعد اون اقاهه گفت بیین کدوم از این عزیزانت الان میتونه ب کمکت بیاد.بعد من بهش گفتم من خیلی گناه کردم نماز نخوندم میشه ی فرصت دیگه بدی؟؟؟گفت همه ادما وقتی میمیرن همین درخوایتو میکنن ولی نمیشه چون اگر دوباره زنده شید باز هم ب گناه ادامه میدید.بعد بابام میدیم که اومد بود جنازمو ببره واسه خاکسپاری من گریه میکرم دنبالش میرفتم بهش میگفتم برام حلالیت بطلب از همه برام دعا کنید ولی بابام منو نمیدید.بعد جنازمو برن دونفر اومدن منو ببرن بعد خیلی التماس کردم بعد اون مردگفت این فرصت اخره .بعد سه بار گفت این خواب نیس خواب نیس.بعد بیدار شدم