ما سه سال پیش یه مهمونی داشتیم که بعد از شام من بلند گفتم دیگه خانم ها میخواند استراحت کنند جمع کردن و شستن ظرف ها با آقایون اول فکر کردند شوخی میکنم همه خندیدن و مردها از سر سفره بلند شدن لم دادند روی مبل من دوباره گفتم شوخی نکردم مگه فقط مردها اومدن مهمونی زن ها رو کلفت گرفتند ما اماده کردیم شما جمع کنید نمیشه که همه اش شما بشینید ما کار کنیم بعد دیگه مرد ها بلند شدن به جمع کردن . داماد عمه ام لم داده بود به تخمه شکستن دختر عمه ام صداش کرد گفت شما نمیخوای کمک کنی ؟ گفت نه من خسته ام من چون خیلی ازش بدم میاد (خیلی هیزه ) گفتم از خوردن زیاد خسته شدی یا از نشستن زیاد شاید چشمات زیادی کار کرده که خسته شدی . از همون شب کینه گرفت بعد هم که کلا قطع ارتباط کردیم باهاشون حالا من با خواستگارم بیرون بودم دیدمش اومد جلو سلام کرد تا خواست بره گفت شیطون تو هم که هر روز با یکی . اصلا موندم چی بگم چقدر بعضی ادم ها عوضین
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
زیباترینم 💙روزی تورا در درونم حس خواهم کرد حس گرمی تو تمام رگ های مرا پرمیکند گویا دوباره عاشق خواهم شد کوچولوی من ..دنیای من.. تو وصل میشوی ب بهشت ومن وصل میشوم ب تو .. و بهشت اینگونه کشیده میشود ب زیرپاهای من ..