شوهرم میگه بچه رو پس بده به باباش

بازم عجله کردی فقط حرف زده باشی. اینجا هر کی بخواد میتونه بفهمه من کی ام . حتی عکس پروفایلمم مال خودمه. کار و شهر زندگی و حوالی آدرسش و کل زندگینامه م هم تو تاپیکام هست . با صد نفر از بچه های اینجا هم ارتباط تلفنی و حتی رفت و آمد داریم 🙂

عزیزم شما که دیگه نامادری نیستی‌‌.‌..مادری....چرا اسم نامادری روی خودت میذاری‌. ؟وقتی از دوسالگی بچه رو تروخشک کردی و با محبت بزرگ کردی دیگه مادرشی. 

زنده باشی عزیزم الهی خدا به خاطر دل مهربونت به همه ارزوهات جواب مثبت بده خوش باشی منم حال خوبت رو میبینم حالم خوب میشه ادم های خوب دنیا رو قشنگ تر میکنن

تو دیگه از کدوم قرنی اومدی ؟ چرا انقدر عقده داری نسبت به جنس خودت ؟؟؟ اینکه پدر تو دوست نداشته دلیل نمیشه درباره همه همین فکر رو بکنی ، حداقل جایی بازگو نکن بهت میخندن😆😆😆

عاشق تر از مامان و بابای من تو دنیا به زور پیدا میشه، چهار تا دختر دارن و پسری ندارن، این حرفا رو از کجا میاربد؟؟؟ 

اجر شما از مادر خیییییلی بیشتره ‌... یه دختری تو فامیل جاری ام هس خییییلی خوشگله ولی مادرش قیافه اش معمولی معمولی....همیشه با خودم میگفتم این دختره اینقدر خوشگله چرا پدرومادرش قشنگ نیستن ؟و شبیه مادرش نیست؟تا اینکه یه روزی مادرشوهرم گفت اون موقعی که یک سالش بود مادرشو از دست داده و اون زن نامادریش هست. گفت موقعی که مرده میخواست ازدواج کنه بهش گفته فقط من دنبال یک نفر میگردم که برای بچه‌ها مادری کنه من زن نمی خوام  چون زن من یک فرشته بود.

اون  خیلی اذیت شده تا این دختر بزرگ کرده چون با کوچکترین اخمی که به بچه می کرده شوهرش کلی باهاش دعوا می‌کرده همچنین خاله هاش کلی مدعی بودند . این دختر هم خیلی لوس بود چون هم خاله هاش هم پدرش خیلی بهش محبت زیادی می کردند و نامادری هم که واقعا براش مادری کرده بود بیش از حد محبت می‌کرد. حتی بعد که پسر خودش به دنیا اومد میگفت خیلی رفتارش را زیر نظر می گیرند بین  بچه ها فرق نگذاره اونم هیچ وقت فرق ن گذاشته

عزیزم جای تو نیستم که شرایطت رو کامل بفهمم 

ولی شاید اگر جای تو بودم یک لحظه هم صبر نمیکردم، این موجود به ظاهر انسان رو ول می کردم میرفتم با بچم یک گوشه ای که منت هیچکی روی سرم نباشه، میدونم سخته ولی شدنیه

از عقده و حقارتشون میاد این حرفا

من چند تا تاپیک اینجوری دیدم اتفاقا اکثرا بچشون پسر بوده و طلاق گرفتن و ول کردن بچه رو ولی خب مگه با ده تا کیس میشه نتیجه گیری کرد ؟!

من دو روزه دارم این تاپیک رو میخونم تک تک نظرا رو خوندم

رفتم تاپیک های قبلی استارتر رو‌خوندم

به نظرم ایشون یه کم وجدانش قلقلکش داده و یه عذاب وجدان کوچولویی داره ته دلش

وگرنه ترجیح میده بچه پیش باباش باشه و ایشونم با شوهر جدیدش

یه سریا میگن شوهرش چرا بچه رو قبول نکرده... تاپیکاش رو بخونید. از اول شوهره شرط کرده که دخترش نیاد پیششون. حتی گفته یه روز در هفته که بچه به دیدن مادرش میومده آقا خونه نمیومده. یعنی در این حد نمیخواسته بچه رو و تا این نشون داده. از اول گفته غیر از پدر مادرم نمی خوام کسی بدونه بچه داری. حتی خودش گفته که حرف از بچه میزده شوهرش که اون موقع البته صیغه بودن، ناراحت میشده

اما ایشون ظاهرا سر شوهر جدید کلاه گذاشتن. خرشون که از پل گذشته حالا بچه رو آوردن!!! در حالی که اینجا در جواب دوستانی که سوال کردن... گفته من چاره نداشتم و مادرشوهرم سر عقد یهو در گوشم گفته به کسی نگو بچه داری و ما نگفتیم.

اصلا وقتی این آقا تا این حد بچه رو تحمل نداشته که حتی دوست نداشته ایشون اسمش رو بیاره... چرا ایشون با این آقا ازدواج کرده؟؟ جز اینکه خودخواه بوده؟

به نظرم ایشون مظلوم نمایی میکنه اما مقصر اول و آخر این داستان خودشه. ایشون به خاطرخیانت جدا شده ولی کاملا تبعات طلاق و شرایط زندگی بعد از طلاق رو میدونسته. چون خودش گفته خواهر برادرای دیگه ای داشته که جدا شدن. وقتی این مشکلات رو میدونسته نباید اصلا جدا میشد. خصوصا که خودش میگه پامو کردم توی یه کفش که میخوام جدا بشم.

 بعضیام میگن چرا قضاوت می کنید ایشون مجبور بوده جدا بشه...اگه قراره فقط یه سایه بالا سر آدم باشه خب چرا اون سایه ی پدرخیانت کار بچه ات نباشه؟؟؟ 

 بمیرم واسه بچه هایی که قربانی لج و لجبازی پدر و مادر بی مسئولیت خودشون میشن. حس می کنم مادر و پدر هر دو می خوان زودتر ازدواج مجدد کنن واسه حال گیری طرف مقابل. این وسط بچه بیچاره له میشه

الان بابای این دختر که خیانت می کرده حالا چرا داره با زنش زندگی می کنه؟ 

 عجیبن، اصلا عشق بین زن و شوهر جنسیت رو تعیین نمیکنه، منطقی اینه که بگیم بچه ی سالم از نظر روحی و روانی حاصل تربیت درست و  عشق و محبت بین زن و شوهره حالا با هر جنسیتی 

من پدرم زن اول داشت پنج تا پسر پشت هم اورد فقط دختر میخاست ک نشد و بنا ب دلایل دیگه طلاق گرفتن بعد با مادر من ازدواج کرد ک من حاصلش شدم..بابام ب معنای واقعییی عاشقم بوووود روزی ک عقد کرردم رفتم خونه شوهر پدرم کفشا ت جا کفشیمو بوس میکرد ناز میکرد...اسن حرفا همش چرته

هیچیییی نمیفهمن اینا بخدا الان این اینقدر بی شعور بوده که از بچه میخواسته فقط سواستفاده کنه وای خدا

یعنی اقا از اول شرط گذاشته که دخترشون پیششون نباشه و ایشون قبول کرده؟؟؟

پس چرا اینجا همه از اقا بد میگن؟؟؟

آقا اصلا در حدی تحمل بچه رو نداشته که خودش نوشته اگر ازش حرف میزده ایشون ناراحت میشده. 

خب زنی که بچه داره اصلا نباید با چنین مردی ازدواج کنه

بله متاسفانه . توی تاپیکهای قبلیش همسرش از اول تصمیمش برای ازدواج این بود که بچه باهاشون نباشه