درکت میکنم یه زمانی مجرد بودم این شرایط برام پیش اومد با چه بدبختی کنار گزاشتمش و بعد ازدواجم جایی دیدمش اتفاقی چندشم شد اصلا گفتم این چی بوده من یه زمانی خواستمش
خیلی نامرد تو عمرم آدم مثل این بیشرف ندیدیم اصلا بهش نمیومد اینجور باشه خیلی ساده دل و مهربون بود فقط قبلا وضع مالیش بد بود تازه به نان و نوایی رسیده بود خودشو گم کرده بود واگذارش کردم بخدا زندگیش نابود بشه چند ماه خون دل خودم شبا با چشم خیس میخوابیدم نصفه شب میزدم زیر گریه یقه خدارو گرفتم اگه ببخشدش من خدارو نمیبخشم از حقم نگذره چرا اینجور باهام کرد کاش هی میگفت ببخش حلالم کن نخواستم زن بگیرم دیگه شد منو ببخش بخدا حتی جواب یک پیاممو نداد دیگه بعد اون همه عشق و علاقه و😔😔😔😔
خدا از حق خودش میگذره ولی از حق الناس نمیگذره بعضیا ذاتشون خرابه هرچی هم بهشون محبت کنی بازم ذاتشون ...
منتظرم ببینم فقط زجه و زاریام بغضاهام رنگ و رویی که به روم نموند دلی که شکوند شکایتهای که به خدا کردم چی به سر زندگیش میاره تا مغز استخون سوختم چون تو اوج عشق و علاقه خیانت کرد و رفت همش میگم چرا چرا خدا