هنگ هنگم یه معلم سفره آرایی و شمع سازی داشتم خیلی با من و خواهرم مهریون بود حتی سالها ینی 13 سال بعد اون کلاس تا همین امروز نتی و تلفنی باهاش در تماس بودیم... خیلی دوستش داشتم اونقدر که دلم میخواست عروسی دعوتش کنم که خورد به کرونا بعد 13 سال چن وقت پیش خواهرم حین صحبت پدر مادرم از گذشته متوجه شد اسم و فامیل این خانم میخوره به دختری که عاشق پدرم شده و چون پدرم تو این فضا ها نبوده و چون خواهر نامزد سابق برادرش بوده و خانواده اش خاص بودن رد کرده... حالا پدرم شدید عاشق مادرمه حتی بعد 32 سال... چیزی که یکمی اذیتم میکنه این بود که حس می کنم باهام بازی شده فکر می کردم بخاطر خودمون اینقدر باهامون مهربون بوده یه حس عجیبی دارم بعدم بگم برامون کاملا مسجله این بنده خدا از اولش میدونسته... خیلی عجیبه کار خدا...
از یه طرفم دلم براش میسوزه شکست خورده توی عشق اولش تازه پدرمم میشناسم مردونگی هایی داشت از اول عاطفه هایی داشت که مردای دیگه ندارن از طرفیم غیرتی مامانمم اصلا هنگم کلا
لمس کردن، اولین راه ارتباطی ماست. ایمنی، امنیت، آرامش. همه در نوازش ملایمِ یه انگشت خلاصه میشه. یا تماس لبها روی نرمی گونه، وقتی خوشحالیم بینمون ارتباط برقرار میکنه. وقتی ترسیدیم بهمون جرأت میده. وقت شور و اشتیاق و عشق هیجان زدمون میکنه.نیاز داریم کسی که دوستش داریم همچین لمسی رو بهمون بده. به همون اندازهای که به هوا برای نفس کشیدن نیاز داریم. من هیچ وقت اهمیت لمس کردنُ نفهمیده بودم. لمس کردن او. تا وقتی دیگه نداشتمش. پس اگه داری این امضارومیخونی و تواناییشو داری، اون پسرو لمس کن، اون دخترو لمس کن. زندگی کوتاهتر از اونیه که بخوای حتی 1 ثانیهاشم از دست بدی.(دیالوگ فیلم 5 فوت فاصله👌)