بچه ها 9 ماه پیش با پسری آشنا شدم که قبلاهم دانشگاهی بودیم الان هر دو معلم هستیم ایشان 32 ساله و من 30 سالمه مشکل من اینه وقتی حرف از ازدواج میارم میگه قسمت دست خداست و جواب قطعی بهم نمیده منم بخاطر اینکه خواستگار خوب ندارم مجبورم با اون ادامه بدم به دلیل وابستگی هم نمیتونم ترکش کنم البته اونم وابسته من هست ولی راجب آینده حرف نمیزنه چیکار کنم منم
قصد ازدواج نداره😑
فعلا میخاد یه مدت سرگرم باشه وگرنه کسی که قصدش جدی باشه ازقسمت وسرنوشت حرف نمیزنه
اصلا باپسرا درمورد ازدواج حرف نزنید بذارین پیش قدم اونا باشن بذارین توفکرش دست نیافتنی باشین بذارین تلاش کنه خودت بگی حس غرور بهش دست میده
کم محلی کنی سمتت جذب میشه 😐😐
خب احتمالا تردید داره و اینکه شاید چند مورد دیگه بهش پیشنهاد دادن
شاید زن داره
و اینکه صبر کن خودش پیش قدم بشه اصلا تو صحبتی نکن
من ب این ادم ها نمیتونم اعتماد کنم
خودم با ی پسره بودم قبلاها زمان مجردی خواستم امتحانش کنم گفتم برام خواستگار اومده گفت ب سلامتی خوشبخت بشین
یعنی قشنگ ی اب سردی ریختن رو سرم بعد رفتم دو سه ساعت حمام بودم و اب میریخت همین جور رو سرو هیکلم
بهش الکی بگو خاستگار دارم میخام باهات کات کنم 😞
چجوری همکلاسی بودین؟🤔
به خاطر وابستگی نمیتونی ترکش کنی؟
این اقا معلومه قصد ازدواج نداره اگرم باهاش ادامه بدی فقط وابستگیت بیشتر از قبل میشه و آخرش جدایی سخت تر در نتیجه چه بهتر با تمام سختی هاش الان کات کنی
خودتو آویزوونش نکن ول کن بابا خودت قهرمان زندگیت باش هیچ شاهزاده سوار بر اسب سفیدی وجود نداره دست از سیندرلا بودن بردارید بلند شید خودتون زندگی خودتونو بسازید زن بخواد میتونه دنیارو تکون بده چ برسه ب زندگی خودش کسی ک حتی آنقدر شهامت نداره شمارو با واقعیت روبرو کنه قطعا نمی تونه شمارو خوشبخت کنه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
