ب خاطر موقعیت شغلی همسرم همیشه تو غربت زندگی کردم یعنی از خونواده ی خودم و همسرم دور هستیم
من با خانومِ یکی از همکاران همسرم ، ک چندین سال پیش ، توی یک شهرِمرزی زندگی میکردیم، خیلی صمیمی بودم ، اما ب خاطر موقعیت شغلی همسرم ، از دوستم دور شدم ، الان بعد گذشت تقریبا سه یا چهار سال ، دست تقدیر هر دوی ما رو توی یک شهر دیگه به هم رسونده.
همسر بنده مسئول کارگاهش هستن
و همسر دوستم جزو نیروهای همسرم محسوب میشن
این دوست من خیلی از اینجایی ک الان هستیم خوشش نمیآید البته منم همین طور ولی چاره چیه؟
خلاصه چند روز بود دائم گله و شکایت ک آره من خیلی ناراحتم ک شایان ساعت ۵ صبح میره و ۹ شب میاد (فکر می کنیم اسم همسر دوستم شایان باشه )
چند باری هم تو حرف هاش ب مسئول کارگاه ک همسر بنده باشه بد و بیراه گفت ک من بهش حق دادم ولی اصلا بهش اجازه ندادم ک خدایی نکرده ب همسرم بی احترامی نکنه