2733
2734

ب خاطر موقعیت شغلی همسرم همیشه تو غربت زندگی کردم یعنی از خونواده ی خودم و همسرم دور هستیم

من با خانومِ یکی از همکاران همسرم ، ک چندین سال پیش ، توی یک شهرِمرزی زندگی می‌کردیم، خیلی صمیمی بودم ، اما ب خاطر موقعیت شغلی همسرم ، از دوستم  دور شدم ،  الان بعد گذشت تقریبا سه یا چهار سال ، دست تقدیر هر دوی ما رو توی یک شهر دیگه به هم رسونده.

همسر بنده مسئول کارگاهش هستن

و همسر دوستم جزو نیروهای همسرم محسوب می‌شن

این دوست من خیلی از اینجایی ک الان هستیم خوشش نمی‌آید البته منم همین طور ولی چاره چیه؟

خلاصه چند روز بود دائم گله و شکایت ک آره من خیلی ناراحتم ک شایان ساعت ۵ صبح می‌ره و ۹ شب میاد (فکر می کنیم اسم همسر دوستم شایان باشه )

چند باری هم تو حرف هاش ب مسئول کارگاه ک همسر بنده باشه بد و بیراه گفت ک من بهش حق دادم ولی اصلا بهش اجازه ندادم ک خدایی نکرده ب همسرم بی احترامی نکنه



بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
2740

من موضوع رو با همسرم مطرح کردم و گفت باشه پیگیری می کنم ببینم چرا سرویس انقدر دیر میاد

ی شب ک ما رفته بودیم مایحتاج خونه رو بخریم دیدیم شایان خان هندزفری  ب گوش و گوشی ب دست شاد و خندان داره پیاده روی می‌کنه و همسرم گفت این از کارگاه هنوز خونه نرفتم چون لباسش رو عوض نکرده و هنوز کفش کار پاش بود

ما ازش رد شدیم همسرم عمدا دور زد و براش بوق زد و بهش فهماند ک دیدمش

 فردا همسرم به شایان گفته بود اونجا چی کار می‌کردی شایان گفته بود سرم تو گوشی بوده متوجه نشدم کجا می‌رم درصورتی ک مسیر خونه ی دوستم نیم ساعت تا اونجا راه داشت و تابلو بود ک داره دروغ می‌گه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   niهانیتاha  |  22 ساعت پیش
توسط   mahsa_ch_82  |  23 ساعت پیش
توسط   حسین__بیرو۵  |  3 ساعت پیش