این گونه است قصه ی غم های بعد تو
هرگز نمی رسم به قدم های بعد تو
این اسکلت خراش دلم را وسیع کرد
این زندگیِ شبیه عدم های بعد تو
کو شوکران من به یک جرعه سر کشم
کو جرعه ای هلاهل و سم های بعد تو
حتی تسلی ام نشده این ضریح ها
سجاده ها تمام حرم های بعد تو
تو قبله ی مقدس در سینه ی منی
من کافرم به دین صنم های بعد تو
دریا میان خلسه ی آن چشمهاست ، من
مغروق مانده ی تمام بلم های بعد تو
این شعرها به درد دل من نمی خورند
بیزارم از صدای قلم های بعد تو