چالش
کوچ کردم که دلم را به کسی نسپارم
همچو آن پرنده ی غریب بی ازارم
رفتم از شهر تو تا,باز نگویی به کسی
که من از نگاه تو مست و کمی بیمارم
سردی دی ماه را به جان خریدم اما
گرمی مرداد را در دل خود میکارم
عهد بستم با دلم جز به وفا سر نکنم
دل بی طاقتم اما شکست دلدارم
قصه ی عاشقی ام نقل و نبات است انگار
من که دیگر ز تمام قصه ها بیزارم
سخن اخرم اما کمی دشوار است
دیگر از عشق نگویم که پر از اسرارم
.......آنید........