«شعر۶»

وای خودتی نه ؟؟؟

😍😍😍😍

آره..تکه ای از منه😁

جوونم امضاتون 😃😃😍

ماشالله پنجه ی افتابین دیدمتون 💓💓💓

میشه یکم درباره تاپبک های شعر توضیح بدید که مثلا باید چکار کنیم😂😂😂

اگه مجبور باشم انتخاب کنم

بین دوست داشتنت یا نفس کشیدن

از اخرین نفسم استفاده میکنم تا بهت بگم

دوستدارم ..

ای خطه ایران مهین‌، ای وطن من

ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من

ای عاصمه دنیی آباد که شد باز

آشفته کنارت چو دل پر حزن من

دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست

ای باغ گل و لاله و سرو و سمن من

بس خار مصیبت که خلد دل را بر پای

بی روی تو، ای تازه شکفته چمن من

ای بار خدای من گر بی‌تو زیم باز

افرشته من گردد چون اهرمن من

تا هست کنار تو پر از لشکر دشمن

هرگز نشود خالی از دل محن من

از رنج تو لاغر شده‌ام چونان که‌ز من

تا بر نشود ناله نبینی بدن من

دردا و دریغاکه چنان گشتی بی‌برک

که‌ز بافته‌ی خویش نداری کفن من

بسیار سخن گفتم در تعزیت تو

آوخ که نگریاند کس را سخن من

وانگاه نیوشند سخن‌های مرا خلق

کز خون من آغشته شود پیرهن من

و امروز همی‌گویم با محنت بسیار

دردا و دریغا وطن من‌، وطن من

ملک الشعرای بهار

تازه میخوام چن دقیقه بعد خودشیرینی هم بکنم😂😂😂

خیلی ممنونم ولی عصر امروز من خیلی زشت شده یکم از قیافه افتاده حالا مهم نیست یه وقت میشنوه ناراحت میشه 

💖💖💛💛💜💜

اووفیناااا 😂😂😂

رفت آن سوار کولي با خود تو را نبرده

شب مانده است و با شب، تاريکي فشرده

کولي کنار آتش رقص شبانه‌ات کو؟

شادي چرا رميده؟ آتش چرا فسرده؟

خاموش مانده اينک، خاموش تا هميشه

چشم سياه چادر با اين چراغ مرده

رفت آنکه پيش پايش دريا ستاره کردی

چشمان مهربانش يک قطره ناسترده

در گيسوی تو نشکفت آن بوسه لحظه لحظه

اين شب نداشت ــ آری ــ الماس خرده خرده

بازی کنان زگويي خون می‌فشاند و می‌گفت

روزی سياه چشمی سرخي به ما سپرده

می‌رفت و گرد راهش از دود آه تيره

نيلوفرانه در باد پيچيده تاب خورده

سودای همرهی را گيسو به باد دادی

رفت آن سوار با خود، يک تار مو نبرده

سیمین بهبهانی

واژه بهانه بود
با بند بند وجودم نوشتمت
خواندی
ورق زدی
حواست به پاورقی ها نبود
مـن
پای هر ورق عاشقت شدم ....

تقدیم به هانای خودم 💓حس کردم یذره غم داره هانام

بیا برگرد !...

با هم گاه... با هم راه... با هم آه...

مرا دور از تو خواهد کُشت «با هم»های بعد از تو...

.

مژگان عباسلو