گر نرفتم هر دو پایم خسته بود
تیشه گر افتاد ز دستم بسته بود
از در و دیوارتان خون می چکد
خون منی فرهاد و مجنون می چکد
من که با دریا طلاطم کرده ام
راه دریا را چرا گم کرده ام
بعد از این بابی کسی خو میکنم
هر چه در دل داشتم رو میکنم
حال مان بد نیست،غم کم میخوریم
کم که نه،هر روز کم کم میخوریم....