واقعا این شعر رو از دست ندید حیفه...
رفته بودم سرِ کوچه دو عدد نان بخرم
و کمی جنس بفرموده ی مامان بخرم
از قضا چشم من افتاد به یک دوشیزه
قصد کردم قدحی " ناز "از ایشان بخرم
ناز از دلبر طنّاز ، خریدن دارد
بس که ابروی "تتو" با مژه اش سِت شده بود
مانده بودم چه از آن سرو خرامان بخرم
که به خود آمده ، دیدم به سرش شالی نیست!
به کجا میروم اینگونه شتابان ! بخرم !
نکند دوره چهل سال عقب برگشته
یا که من آمدم از عهد رضاخان بخرم !
با کمی دلهره گفتم ؛بانو!
بهرتان روسری اندازه ی " روبان"! بخرم؟
گفت؛ با لحن زنانه " برو گم شو عوضی
"!پسر "مش صفرم"!، آمده ام نان بخرم!!😂