2777
2789
عنوان

«شعر ٣»

| مشاهده متن کامل بحث + 20222 بازدید | 3056 پست
گریه های اخر شب هایم ... انگار کافی نبوده ... این روزها... اول صبحها هم گریه میکنم ... آاااااااا ...


"سلام سلام حالت چطوره خوبی

یادم می آد گفته بودی داری می ری به بالا 

دور می شی از همه این چیزها

بهم بگو حالا که دور دوری 

به مقصدت رسیدی یا هنوز توی راهی"

"سلام از احوال پرسیات

عجبه منو یادت افتاد 

راست راستش اینه که راهو رفتم 

گاهی با شوق دویدم

یه وقتایی از خستگی ها بریدم

گاهی چشمه رخشان دیدم 

از نزدیکتر دیدم که هیچ و پوچه

نمی دونم انگاری مقصدی تو کار نبود

راهه فقط که تا به سر می رسه، باید از سر ادامه دادش

از تو چه پنهان چند باری گفتم که ای کاش عاشق

برای ساختن، آماده سوختن نبودم

آخرش اما همیشه 

می گم خدایا هر جا باشم وقتی که رسیدم به پایان 

کاشکی بدهکار تونباشم،‌ خلق خدا را ساخته باشم،‌ عامل هیچ ویرونی نباشم

با دیدن فیلم لحظه مرگ، بگم به، عجب، قشنگ بازی کرد

چه ردپاهای خوبی گذاشته، می شه حتی اونو با، چشمهای بسته پی گرفت .....

در من کسی جان میدهد هر شب با خاطراتی سرد و تکراری ...دیوانه جان کی میشود اصلا ، از حال و روزم دست برداری ...؟دلبستگی طعم گسی دارد ، با بغض های قصه درگیری ...دستت که از دستش جدا باشد .‌..دست خودت را هم نمیگیری ...ویرانه ها را خوب میفهمم ...استادِ ماندن زیر اوارم .. لبخند بر لب میزنم اما .... درد وخیمی در سرم دارم ...درد وخیمِ در سرم هستی احساسِ پوچی بینِ اشعارم .‌..پلکی بزن پیش از عبورت یک ...مُردن به چشمانت بدهکارم ...ما را به جرمِ عاشقی کُشتند...با چوبه ای از جنس ویرانی ...حتما تصور میکنی خوبم ....!!!افسوس اصلش را نمیدانی ...!             

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.


- حالت چطوره نارفیق#  

همقدم عهد عتیق

یار موافق! ؛ اسِ پیک

سنگ صبور ِچیک تو چیک

ستاره ی سهیل شدی؟

عزیز و باب میل شدی ؟

از رفقامون چه خبر

کی هست و کی رفته سفر؟

خونه واده ت چطو شده ن؟

همین جا هستن؟ یا وطن؟

همسر و بچه ت چطورن؟

لابد مُخِت رو می خورن؟

برادرت کجاس حالا؟

خوب خودتو بستی . بلا!

خواهرت آخر کجا رفت

بالاخره از اینجا رفت؟

خدابیامرز مادرت

دعا می خوند پشت سرت

قضا بلا دور بشه از جوونش

کجاست حالا دستای ناتوونش!!!

بابات هنوز آشپز رستورانه؟

جواب ندادنت یه امتحانه؟

چی شده باز تو همی؟

خسته ای، کوه غمی؟

چرا ساکتی مگه زبون نداری

یا که نمی خوای ما رو به یاد بیاری

حرفی بزن چیزی بگو 

شعر دل آویزی بگو

+ گمون کنم فردا یه روز ِ برفی ئه

- اینم خودش یه حرفی ئه. اینم خودش یه حرفی ئه....

در من کسی جان میدهد هر شب با خاطراتی سرد و تکراری ...دیوانه جان کی میشود اصلا ، از حال و روزم دست برداری ...؟دلبستگی طعم گسی دارد ، با بغض های قصه درگیری ...دستت که از دستش جدا باشد .‌..دست خودت را هم نمیگیری ...ویرانه ها را خوب میفهمم ...استادِ ماندن زیر اوارم .. لبخند بر لب میزنم اما .... درد وخیمی در سرم دارم ...درد وخیمِ در سرم هستی احساسِ پوچی بینِ اشعارم .‌..پلکی بزن پیش از عبورت یک ...مُردن به چشمانت بدهکارم ...ما را به جرمِ عاشقی کُشتند...با چوبه ای از جنس ویرانی ...حتما تصور میکنی خوبم ....!!!افسوس اصلش را نمیدانی ...!             
به دروغ هایش عادت کرده بودم فقط از این می سوختم که برای اثباتش می گفت : به جان تو .

از این ناراحت نیستم که
اونی که باید میشد نشد
از این ناراحتم چرا با اینکه میدونستم اشتباهه با سماجت تمام ادامه دادم
از اینکه واستادم به بدترین شکل ممکن ببازم...

👤فرگل مشتاقی

دستم را رها کردی و 

پیش خود می پنداری 

این اتفاق ساده ای ست 

اما من به قدر دره 

سقوط کرده ام 

اگر دوست داشتی بدانی 

زنده ام یا مرده 

خودت را ار پرتگاه 

به سوی من رها کن... 

تبسمی از تو مرا کافیست تا از هیچ به همه چیز برسم🌟 
از این ناراحت نیستم که اونی که باید میشد نشد از این ناراحتم چرا با اینکه میدونستم اشتباهه با سماجت ت ...

گاهی اوقات بی قانونی ؛عجیب بیداد می کند در عاشقی ….یکی دور می زند …اما …. دیگری جریمه میشودو تاوان میپردازد …

I would love to be kind to me, i saw with all kindness


يادت مياد وقتي ميخواستم برم

با دل پر ، تو اومدي بدرقم


گفتم سلام ، حالت چطوره عزيز

دارم ميرم ، پشت سرم اشک نريز


اما تو اصلا محلم نکردي

يا توي دل از من گله ميکردي


نميدونم شايد خطايي کردم

تو زندگي من بي وفايي کردم


بگذريم از اين حرفاي تکراري

ولي بدون اصلا دوسم نداري



يواش يواش داشت ميشد وقت پرواز

من بودم و يه دنيا غصه و راز


چطور ميشد بدون تو من برم

قلبم و اينجا بذارم و برم


تو ميدوني که چاره اي نداشتم

تو زندگيم همين يه راه و داشتم


اشک چشم ميخواست که جاري بشه

ميخواست نشون يادگاري بشه


در من کسی جان میدهد هر شب با خاطراتی سرد و تکراری ...دیوانه جان کی میشود اصلا ، از حال و روزم دست برداری ...؟دلبستگی طعم گسی دارد ، با بغض های قصه درگیری ...دستت که از دستش جدا باشد .‌..دست خودت را هم نمیگیری ...ویرانه ها را خوب میفهمم ...استادِ ماندن زیر اوارم .. لبخند بر لب میزنم اما .... درد وخیمی در سرم دارم ...درد وخیمِ در سرم هستی احساسِ پوچی بینِ اشعارم .‌..پلکی بزن پیش از عبورت یک ...مُردن به چشمانت بدهکارم ...ما را به جرمِ عاشقی کُشتند...با چوبه ای از جنس ویرانی ...حتما تصور میکنی خوبم ....!!!افسوس اصلش را نمیدانی ...!             


براي اينکه اشکامو نبيني

رفتم کنار دوستاي قديمي


از کمي دور وقتي نگات ميکردم

نگاه به اون ناز و ادات ميکردم


غم سفر ميشست به روي دلم

به تو ميگفت ، اجازه ميدي برم ؟


يه راز کهنه تو دلم مونده بود

دل من و بدجوري داشت ميسوزوند


يواشکي رفتم پيش خواهرت

گفتم ميخوام بذارم سر به سرت


خنديد و با چشاش تو رو نشون داد

سرخ و سفيد شدم و سر تکون داد


گفتم خانم خواهشي از تو دارم

امانتم رو دست تو ميسپارم


رسم امانت داري و ادا کن

گل من و از خار و تيغ جدا کن


صداش توي سالن قلبم پيچيد

گفت گلتو يه کسه ديگه بچيد


قلبم شکست اما کسي نفهميد

کبوترم از کوي من پرکشيد


اون لحظات آخر و يادته

فاصله ما دوتا بود يه شيشه


از پشت اون خدافظي ميکردي

براي برنگشتنم ، کلي دعا ميکردي


رقيبم و ، يادت مياد

خيلي قشنگ گريه ميکرد

تو دل به من ميگفت برو

اما ديگه تو برنگرد


قصه عاشقيه من

رقيب تازه پيدا کرد

چشماي بي وفاي تو

ديگه به من نگاه نکرد

اون لحظات آخرين

وقتي ميخواستم که برم

به رسم يک خدافظي

دستي برام تکون دادي

منم به رسم عاشقي

چشمام و کردم باروني . 


در من کسی جان میدهد هر شب با خاطراتی سرد و تکراری ...دیوانه جان کی میشود اصلا ، از حال و روزم دست برداری ...؟دلبستگی طعم گسی دارد ، با بغض های قصه درگیری ...دستت که از دستش جدا باشد .‌..دست خودت را هم نمیگیری ...ویرانه ها را خوب میفهمم ...استادِ ماندن زیر اوارم .. لبخند بر لب میزنم اما .... درد وخیمی در سرم دارم ...درد وخیمِ در سرم هستی احساسِ پوچی بینِ اشعارم .‌..پلکی بزن پیش از عبورت یک ...مُردن به چشمانت بدهکارم ...ما را به جرمِ عاشقی کُشتند...با چوبه ای از جنس ویرانی ...حتما تصور میکنی خوبم ....!!!افسوس اصلش را نمیدانی ...!             
"سلام سلام حالت چطوره خوبی یادم می آد گفته بودی داری می ری به بالا  دور می شی از همه این چیزه ...

آدمهای خوب 

همیشه لبخندِ معرکه ای بر لب دارند ..

و 

نگاهی پرنفوذ و زیبا 

و در عمیق ترین فکرهایشان 

آنجا ک دست هیچکس نمیرسد ..

باز هوای دلِ همه دوستانشان را دارند...

ک مبادا غبارِ غم بر ان بنشیند ..

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز