2777
2789
عنوان

«شعر ٢»

| مشاهده متن کامل بحث + 18212 بازدید | 2686 پست

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم


خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم


خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم


در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم



در من کسی جان میدهد هر شب با خاطراتی سرد و تکراری ...دیوانه جان کی میشود اصلا ، از حال و روزم دست برداری ...؟دلبستگی طعم گسی دارد ، با بغض های قصه درگیری ...دستت که از دستش جدا باشد .‌..دست خودت را هم نمیگیری ...ویرانه ها را خوب میفهمم ...استادِ ماندن زیر اوارم .. لبخند بر لب میزنم اما .... درد وخیمی در سرم دارم ...درد وخیمِ در سرم هستی احساسِ پوچی بینِ اشعارم .‌..پلکی بزن پیش از عبورت یک ...مُردن به چشمانت بدهکارم ...ما را به جرمِ عاشقی کُشتند...با چوبه ای از جنس ویرانی ...حتما تصور میکنی خوبم ....!!!افسوس اصلش را نمیدانی ...!             

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

نشنیده‌ام که ماهی بر سر نهد کلاهی

یا سرو با جوانان هرگز رود به راهی

سرو بلند بستان با این همه لطافت

هر روزش از گریبان سر برنکرد ماهی

گر من سخن نگویم در حسن اعتدالت

بالات خود بگوید زین راست‌تر گواهی

روزی چو پادشاهان خواهم که برنشینی

تا بشنوی ز هر سو فریاد دادخواهی

با لشکرت چه حاجت رفتن به جنگ دشمن

تو خود به چشم و ابرو بر هم زنی سپاهی

خیلی نیازمندان بر راهت ایستاده

گر می‌کنی به رحمت در کشتگان نگاهی

ایمن مشو که رویت آیینه‌ایست روشن

تا کی چنین بماند وز هر کناره آهی

گویی چه جرم دیدی تا دشمنم گرفتی

خود را نمی‌شناسم جز دوستی گناهی

ای ماه سرو قامت شکرانه سلامت

از حال زیردستان می‌پرس گاه گاهی

شیری در این قضیت کهتر شده ز موری

کوهی در این ترازو کمتر شده ز کاهی

ترسم چو بازگردی از دست رفته باشم

وز رستنی نبینی بر گور من گیاهی

سعدی به هر چه آید گردن بنه که شاید

پیش که داد خواهی از دست پادشاهی


👤 سعدی

در من کسی جان میدهد هر شب با خاطراتی سرد و تکراری ...دیوانه جان کی میشود اصلا ، از حال و روزم دست برداری ...؟دلبستگی طعم گسی دارد ، با بغض های قصه درگیری ...دستت که از دستش جدا باشد .‌..دست خودت را هم نمیگیری ...ویرانه ها را خوب میفهمم ...استادِ ماندن زیر اوارم .. لبخند بر لب میزنم اما .... درد وخیمی در سرم دارم ...درد وخیمِ در سرم هستی احساسِ پوچی بینِ اشعارم .‌..پلکی بزن پیش از عبورت یک ...مُردن به چشمانت بدهکارم ...ما را به جرمِ عاشقی کُشتند...با چوبه ای از جنس ویرانی ...حتما تصور میکنی خوبم ....!!!افسوس اصلش را نمیدانی ...!             
چالش‌شعر# “نازنین آمد و دستی با دل ما زد و رفت” دل خود را دل شیدا شده ای جا زد و رفت من و مهت ...


شعراتو دوست دارم غزلی یه وقتایی که ادم دلش میگیره دنبال بهونه میگرده برابغضش وسرودهات دستاویز خوبین ممنون بخاطر همراهیت وشعرای بینهایت زیبات عزیز دلم 👏👏👏👏👏👏👏👏❤❤❤❤❤❤😘😘

از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم 🖤❤ خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم ❤🖤

وقتی به یکی میگی چرا؟ و اون برمیگرده بهت میگه: چون چ چسبیده به را؛ باید اونقدر بخندی که حرکتت به سمت کشوی چاقوها عادی جلوه کنه.😐🙄😁😂🤦‍♂️

در من کسی جان میدهد هر شب با خاطراتی سرد و تکراری ...دیوانه جان کی میشود اصلا ، از حال و روزم دست برداری ...؟دلبستگی طعم گسی دارد ، با بغض های قصه درگیری ...دستت که از دستش جدا باشد .‌..دست خودت را هم نمیگیری ...ویرانه ها را خوب میفهمم ...استادِ ماندن زیر اوارم .. لبخند بر لب میزنم اما .... درد وخیمی در سرم دارم ...درد وخیمِ در سرم هستی احساسِ پوچی بینِ اشعارم .‌..پلکی بزن پیش از عبورت یک ...مُردن به چشمانت بدهکارم ...ما را به جرمِ عاشقی کُشتند...با چوبه ای از جنس ویرانی ...حتما تصور میکنی خوبم ....!!!افسوس اصلش را نمیدانی ...!             
وقتی به یکی میگی چرا؟ و اون برمیگرده بهت میگه: چون چ چسبیده به را؛ باید اونقدر بخندی که حرکتت به سمت ...

😂

همش چوب سادگیمونو میخوریم!!!!                      وقتشه بد باشیم .... شاید واسه همیشه ...                                ✋
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792