2777
2789
عنوان

«شعر ٢»

| مشاهده متن کامل بحث + 18215 بازدید | 2686 پست
مرگ پایان کبوتر نیست🕊

چرا هست چرا هست 

راحت میشه 

تموم میشه 

مگه این دنیا چی داره ک هممون چسبیدیم بهش

متعهد💍.... گلستون ميشه اين خونه                                               همينجورى نميمونه....🥀🌲

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

هر روز، هر ساعت، هر ثانیه‌ای که گذشت به این باور میرسم که چقدر هنوز نخندیدم!

چقدر خودمو دوست نداشتم، که چقدر زیبایی های جهان و ندیدم؛ چقدر میشد اشتباه کنم و نکردم، چقدر آدم بدی بودم و هستم 

من هنوز باید خیلی زندگی کنم، که به خودم بفهمونم این منی که اینجاست، چقدر میتونه خواستنی باشه....

❤️
وقتی که تو خشوت مشه همه مدونن خشوم مشه اگه یه وخ اخم بکنی میدونی که ناخشوم مشه اخم نکنی که ناخشه ...

باور کن همه خوشحال میشن 

متعهد💍.... گلستون ميشه اين خونه                                               همينجورى نميمونه....🥀🌲

بودنِ بعضی از آدما شبیه ساعت شنیه؛

داریشون، کنار خودت داریشون، توو دستات داریشون،

اما هر لحظه حجمِ نبودنشون زیاد و زیاد تر میشه،

و تو هیچ کاری از دستت برنمیاد

جز اینکه فقط تماشا کنی و ببینی کی آخرین دونه ی شن پایین میفته، آخرین بهونه ی بودن.

بعد اگه هم بخوای ساعت شنی رو زیر و رو کنی

تا واسه چند لحظه هم که شده

دوباره بودنشونو به دست بیاری

تازه میفهمی که فقط انبوهی از "نبودن" ها رو زیر و رو کردی.🍁🍁

از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم 🖤❤ خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم ❤🖤

مراقب آدم‌هایی باشید که پا به پای شما آمدن را بلدند،

برای همه کوه غرورند و برای شما احساسی‌ترین آدم ممکن می‌شوند

کسی که حال بدتان را از عوض شدن حالت چشمانتان می‌فهمد و تمام دغدغه‌اش خوب شدن شماست

این آدم‌ها رفتن بلد نیستند

حتی وقتی تلخی ببینند ذره ذره آب شدن کنارتان را به رفتن ترجیح می‌دهند

اگر زخمی شدید و خواستید آدم قبل نباشید و سرد و سنگی شوید با همه

با این آدم‌ها مثل خودشان باشید

چون این‌ها مظلوم‌ترین آدم زندگی هستند که برای همه مرهم بودند ولی آن‌ها به محض خوب شدن یادشان رفت زخم‌هایشان به دست‌های چه کسی خوب شد

و به راحتی رهایشان کردند...



دوستای عزیزم من میخوام ازتون یه خواهشی بکنم ببخشید میدونم اینجا جاش نیست ولی یه تاپیک هست که بنظر ...

بچه ها جون اگه میشه این تاپیک رو گزارش بزنید

دلایلمو نمیتونم بگم ولی خواهش میکنم بهم اعتماد کنید وگرنه تو خصوصی ازم بپرسید:

https://www.ninisite.com/discussion/topic/4715693/عکس-دوتاییمون-به-هم-میومدیم?

ترجمه‌ی متون فنی به نفع خیریه       ***به دلایلی نمیتونم درخواست دوستی قبول کنم. ببخشید دوستای عزیزم***


ترک کردن را خوب یاد گرفته ام...

از زمانی که یادم هست مشغول ترک‌کردن بوده ام

از اسباب بازی هایم گرفته تا کتانی که دیگر به پایم نمی‌ رفت...سن و‌سالم که بیشتر شد ،دنیا را که کامل تر دیدم فهمیدم فقط من نیستم که ترک می‌کنم ...یکی از دوست های دوران دبیرستانم درس خواندن را ترک کرد ... پدر بزرگم زندگی را ترک‌کرد...رفیق قدیمی ام کشور را ترک‌ کرد... یکی از پیرمردهای محل آلزایمر گرفت خاطراتش را ترک‌کرد...

سال ها گذشت ... اولین بار که دلم برای کسی لرزید با خودم گفتم دیگر هیچ وقت ترک کردن را تجربه نخواهم کرد ؛اما ترک کردن همیشه دست خودت نیست... باید تقصیر را گردن سرنوشت انداخت یا شرایط نمی‌دانم  ؛فقط‌می دانم گاهی ترک‌کردن تنها راه نجات است....

این روزها وقت ترک کردن آدم ها ، نه درد می کشم، نه تب می کنم و نه بدنم می لرزد...یک بی حسی کامل... نه احتیاج به قرص دارم و نه احتیاج به پرستار، سال هاست هر‌ کسی را می توانم ترک‌ کنم...بدون خماری ... بدون بدن درد ... بدون خاطرات ... زندگی معلم خوبی بود ، ترک‌ کردن را خوب یاد گرفته ام



👤حسین حائریان


❤️

دلی دارم 

چه دل؟ 

محنت سرایی 

که در وی 

خوشدلی را نیست 

جایی 

دل مسکین 

چرا غمگین نباشد؟ 

که در عالم نیابد 

دل ربایی 

تن مهجور چون 

رنجور نبود؟ 

چه تاب کوه دارد 

رشته تایی 

چگونه غرق خونابه 

نباشم؟ 

که دستم می نگیرد 

آشنایی ...

تبسمی از تو مرا کافیست تا از هیچ به همه چیز برسم🌟 

طوبا خانم که فوت کرد « همه » گفتند چهلم نشده حسین آقا می رود یک زن دیگر می گیرد.

سه ماه گذشت و حسین آقا به جای اینکه برود یک زن دیگر بگیرد، هر پنجشنبه می رفت سر خاک. 

ماه چهارم خواهرش آستین زد بالا که داداش تنهاست و خواهر برادرها سرگرم زندگی خودشان هستند، خیلی نمی رسند که به او برسند. 

طلعت خانم را نشان کرد و توی یک مهمانی نشان حسین آقا داد. 

حسین آقا که برآشفت « همه » گفتند یکی دیگر که بیاید جای خالی زنش پُر می شود. 

حسین آقا داد زد جای خالی زنم را هیچ زنی نمی تواند پر کند. توی اتاقش رفت و در را به هم کوبید. 

« همه » گفتند یک مدتی تنها باشد مجبور می شود جای خالی زنش را پر کند. مرد زن می خواهد. 

حسین آقا ولی هر پنجشنبه می رفت سر خاک. سال زنش هم گذشت و حسین آقا زن نگرفت. « همه » گفتند امسال دیگر حسین آقا زن می گیرد. 

سال دوم و سوم هم گذشت و حسین آقا زن نگرفت. هر وقت یکی پیشنهاد می داد حسین آقا زن بگیرد، 

حسین آقا می گفت آنموقع که بچه ها احتیاج داشتند اینکار را نکردم، حالا دیگر از آب و گل درآمدند. 

حرفی از احتیاج خودش نمی زد، دخترها را شوهر داد و به پسرها هم زن، اما وعده ی پنجشنبه ها سر جایش بود. 

« همه » گفتند دیگر کسی توی خانه نمانده، بچه ها هم رفته اند، دیگر وقتش است، امسال جای خالی طوبا خانم را پر می کند. 

حسین آقا ولی سمعک لازم شده بود، دیگر گوش هایش حرفهای « همه » را نمی شنید.

دیروز حسین آقا مُرد. توی وسایلش دنبال چیزی می گشتند چشمشان افتاد به کتاب خطی قدیمی روی طاقچه، 

دخترش گفت خط باباست، اول صفحه نوشته بود:« هر چیز که مال تو باشد خوب است، حتی اگر جای خالی « تو » باشد، 

آخر جای خالی توی دل مثل سوراخ توی دیوار نیست که با یک مُشت کاهگل پر شود. 

هزار نفر هم بروند و بیایند آن دل دیگر هیچوقت دل نمی شود.❤🍁🍁

از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم 🖤❤ خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم ❤🖤
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

حرف بزنیم

sستاره | 0 ثانیه پیش
2791
2779
2792