يك شبي مجنون نمازش را شكست
بي وضو در كوچه ي ليلا نشست
عشق آن شب مست مستش كرده بود
فارغ از جام الستش كرده بود
سجده اي زد بر لب درگاه او
پر ز ليلا شد دل پر آه او
گفت: يا رب ار چه خوارم كرده اي؟
بر طبيب عشق، زارم كرده اي؟
جام ليلا را به دستم داده اي
اندر اين بازي شكستم داده اي
نشتر عشقش به جانم ميزني
دردم از اوست آنم ميزني🌹