برامنم سخت بوداما دیگه عادی شده مهم شوهرادمه نه مادرش.مادرشوهرم میادخونمون سرسفره تامن میشنم بلندمیشه میره خونه اش.منم ازپارسال عیدتاحالا دعوتش نکردم .هشت ماه پیش اومد خونه مون بعدهشت سال بدون دعوت اومد رفتنی گفت بایدبیاین فرداشام.رفتیم گفت یادم رفته بود دعوتتون کردم.
به شوهرم توغداش گوشت میریزه به پسرم یه دونه ،بمن اصلا
الان باورت میشه اینارومیگه که توعادت کنی به رفتاراشون وباشوهرت بخاطر اونادرگیرنشی وگرنه برا من مردن ودیگه برام مهم نیستن وفهمیدم معاشرت بیشتر یعنی دعوای بیشترتوخونه ام
نصیحت خواهرنم اینه که هیچ وقت بخاطر خانواده شوهرت،باهاش بحث نکن که اکثر مادرشوهرا ازقصداین کارارومیکنن که بینتونو بهم بزنن بی تفاوت که خودتونشون بدی بهتره واگه نتونستی باخودشون لج کن نه باشوهرت
خوشبخت باشی
به همسرت بگو از این به بعد برای خودم احترام قایل میشم تا بقیه هم احتراممو نگه دارن
همونطور که خانوادم تو رو روی سرشون جا میدن انتظار دارم برای خانواده توهم عزیز باشم ، پسفقط با دعوت وارد خونه پدرت میشم
اگر مهمانی داشتن و دعوتم کردن میام
اگر دعوت نکردن روزای عادی هم نمیام
آدم تو عقد احترامش بیشتره و حرفش برو داره ، انگار اینجا برعکسه
[QUOTE=139825907]دوست بودیم ۳ سال[/QUOTE
خانوادش راضي نبودن الان دوسِت ندارن
اهميت نده
تمركزت روي خودتو شوهرت باشه
اعتماد به نفس داشته باش
خلاصه میترسن آبروریزی شه جلو شما ب عنوان‌یه عضو نسبتا غریبه که تازه اضافه شدی
ب‌مرور یخ ها آب میشه
والا من انقد تنبلم از همین جمع میخوام اقا کسی منو مهمون دعوت نکنه اصلا حسش نیس 😪😂
گلم هیچوقت توقع خوبی و یکرنگی از خانواده شوهر نداشته باش
ما دخترا ساده هستیم
فکر میکنیم اونا خانواده خودمون هستن ولی اصلااااااا اینطور نیست
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
5 ثانیه پیش
5 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
