برامنم سخت بوداما دیگه عادی شده مهم شوهرادمه نه مادرش.مادرشوهرم میادخونمون سرسفره تامن میشنم بلندمیشه میره خونه اش.منم ازپارسال عیدتاحالا دعوتش نکردم .هشت ماه پیش اومد خونه مون بعدهشت سال بدون دعوت اومد رفتنی گفت بایدبیاین فرداشام.رفتیم گفت یادم رفته بود دعوتتون کردم.
به شوهرم توغداش گوشت میریزه به پسرم یه دونه ،بمن اصلا
الان باورت میشه اینارومیگه که توعادت کنی به رفتاراشون وباشوهرت بخاطر اونادرگیرنشی وگرنه برا من مردن ودیگه برام مهم نیستن وفهمیدم معاشرت بیشتر یعنی دعوای بیشترتوخونه ام
نصیحت خواهرنم اینه که هیچ وقت بخاطر خانواده شوهرت،باهاش بحث نکن که اکثر مادرشوهرا ازقصداین کارارومیکنن که بینتونو بهم بزنن بی تفاوت که خودتونشون بدی بهتره واگه نتونستی باخودشون لج کن نه باشوهرت
خوشبخت باشی