دخترداییم شوهر دکتر قسمتش شد
نمیدونم چجوری بودکه خیلی خاطرخواه داشت آخرشم بادکتر ازدواج کرد
ورفتن محله باکلاس وگرون قیمت نشستن
یکروز ما گذرمون به اونجا خورد بازار بودیم
بعد برگشت یکسر رفتیم خونه همین دختردایی سرزده فقط یک ساعت دیدار قصدمون بود نه ناهاروشام بریم .
ولی اون اصلا ازدیدن ماخوشش نیومد وبااکراه مهمون نوازی کرد به زور تحمل کرد خیلی خوب رفتارنکرد یجورایی بی محلی کردماهم بعد یکساعت پاشدیدم اومدیم.
بنظرتون رفتاراون زشت بوده یاما
آخه اون فقط از خواهربرادرای خودش خوب مهمون نوازی میکنه وبقیه را میگه بمن چه نسبتی باهام ندارن.