میدونم ... ولی حرص داره اینکارها ...من شکاک نیستم هروقت چیزی فهمیدم درست فهمیدم چون دور میگیرم معمولن به هدف میزنم ...الکی هی شک نمیکنم دوسالی یبار شک میکنم اونم درست... البته در اون حد نبوده همون چت و اینا ...
از تو لاین چند سال پیش . .البته در اون حد نبود ...ولی خوب فهمیدم خودشم قبول داشت ...ولی میگفت اینکه معلوم نیس کیه !! ...تا حالا فک میکردم شا خانم هستین ..
راستی این یادم رفت بهتون بگم دلیله اینکه من اعتقادی به دوست ندارم برمیگرده به سالها پیش یه دوست داشتم مثه خواهر نمیشه گفت ولی خوب بود گذشت تا اینکه ایشون ازدواج کردن رفت و آمد میکردیم گاهی که مامان بابام خونه نبودن زنگ میزدم میومدن اینجا گپ میزدیم نامزده ایشون خیلی خوب بود مثه برادرم بود میگفت خیلی دختره بامحبت و شوخی هستی خلاصه تعریف میکرد ازم همین باعث شد دوستم بدبین بشه و باکاراش بهم بفهمونه که توداری واسه نامزده من عشوه میای و ازاین چرت و پرتا منم حقیقتش ترسیدم باکاراش آبروی چن ساله ی حاجی رو ببره باهاش راحت کات کردم اومد گریه زاری من اشتباه کردم ببخشید گفتم ازت ناراحت نیستم فقط دیگه نبینمت.الانم با بچه ها مهمونی و گردش میریم ولی اسمشونو دوست نمیذارم خیلی رسمی هستیم طوری که تومهمونیا فقط نظاره گر هستم همشونم اخلاقمو میدونن سمتم نمیان.تنها باشیم بهتر از اینه که باخیلیا باشیم.درپناهه حق
بچه هامن اصلا ازخونه نمیرم بیرون هیچ دوستی ندارم نکه نداشته باشم خودم نمیخوام همش توخونم باگوشی واهنگام کلا ازهمه زدع شدم همه همسایه ها بمن میگن دختر زندونی ولی من اهمیتی نمیدم من برعکس همه جاهاییکه تاریکه کوچیع کاملا همه جا بسته باشه نفس راحت میکشم نمیدونم چرا هیچوقت دلم برای کسی تنگ نمیشه کاملا بی تفات شدم اگه دلم بگیره توخلوت خودم باخدای خودم گریه میکنم همه حرفامو به خدا میگم بهترین دوستم خداست وقتی میخوام خدارونمیبینم ولی صداشونیشنوم که بامن حرف میزنه این برام کافیه دیگع هیچی نمیخوام