اول خودم:
بسم الله الرحمن الرحیم موهای پسر عمومو آتیش زدم گوسفندای بابابزرگمو سوار شدم با یه چوبی که سرش میخ داشت کوبیدم تو سره پسره همسایمون یه بارم داشتم با پسرای مهمونامون بازی میکردم بهم گفتن برو یه پارچه سفید بیار علامته تسلیممون باشه منم اولین پارچه سفیدی که دستم اومد از کشو برداشتم وقتی میرفتم دیدما روح از تنه بابام رفت نگو لباس زیره بابامو برداشتم😨😱یاااااااحسین.