2777
2789
عنوان

داستانک

76 بازدید | 2 پست

جعفرخان ماست بند محل هم که زمان خودش کلی ادعاش میشد تو کارش تبحر خاصی داره...

حلال حروم سرش میشه

و تو دودوتا چهارتا کردن کسی رو دستش بلند نشده...

بعد عمری کاسب شدن

همچین که تو بازار یه ریزه قیمتا کشید بالا

آب قاطی شیرش کرد و داد دست مردم...

اما کسی ندید...

و اگه هم دید همون اعتماد همیشگی خوابوند تو گوشش...

یه جوری که صداش درنیاد...


از اون به بعد هروقت،هرجای زندگی خواست ادعام بشه خوف ورم داشت...

و 

هربار

نشستم و از نوع شروع کردم به دوست داشتن مادرت...


عشق به راحتی میتونه هر ادعای خامی رو بخوابونه...


فرشته

فرشته ساداتم /     تا خدا هست و خدایی میکند / مجتبی مشکل گشایی میکند   

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته