بیاین از تجربیات و سیاست هایی که یادگرفتم بهتون بگم

گلم میدونم اونموقع خیلی سختت شده و جواب دادی و یه شبه نمیشه تغییر کرد و صبر رو برد بالا وکم کم باید روخودت کارکنی زمان میبره ولی صبر وتحمل و پشتکار زیادی میخواد. ببین حرف تو بد نبوده شوهرتم دعوا کرده بد بوده ولی از دید مردایی امثال شوهرای ما حرف زنشون بد بوده نباید جواب مامانشون میدادن بزرگتره باید احترام بذارن و اونا جای ما خجالت کشیدن و ازاین حرفا که خیلی از مردا اینطورین بیشترشون وحتی شاید همشون . حالا بهت میگم باید چه جوابی میدادی و این اتفاق رو باهم تجزیه وتحلیل میکنیم تا کم کم یاد بگیری و تجربه بیاد دستت

برادرشوهرت یا خیلی ببخشید احمقه یا ازعمد واسه اینکه دعوا راه بندازه که تو جواب بدی و تورو پیش شوهر ومادرشوهرت بد کنه اینجور گفته.وقتی مادرشوهرت گفت اینا نمیرن سر بزنن باید برخلاف میلت میگفتی خیلی دلم میخواست بریم بهشون سربزنیم دلمون براشون تنگ شده ولی مریض بودیم نتونستیم حالا که بهترشدیم گفتیم اول به مادرجون که بزرگترن سربزنیم بعدش به ترتیب انشاالله به اوناهم سربزنیم. باید بانرمی زبون بریزی ممکنه حتی بهت تیکه بندازن ک شماهم مگه دلتون تنگ میشه یابهونه میارید و .... ولی چندین بار تحمل کنی کم کم شوهرت میگه زنم مظلومه نمیتونه جواب بده بامهربونی اینجوری گفت ولی اونا زدن تو ذوقش . باید جلو شوهرت مظلوم باشی . اونجوری که جواب بدی شوهرت میگه زنم حاضرجوابه و زبون داره .

حس تنفرت رو درک میکنم ولی به مرور درست میشه و میتونی نقش بازی کنی منم همینطور بودم ولی خیلی روخودم کارکردم و فهمیدم نباید اوقات خودمو بخاطر هیچکس تلخ کنم و کم کم تونستم یه ذره خودمو تغییر بدم فقط یه ذره ولی همین یه ذره خیلی خوب بود من همین چندروزه مادرشوهرم بهم تیکه انداخت جلوهمه منم جوابشو ندادم چون نمیدونستم چه جواب با سیاستی بدم که ادم بده نشم جلو بقیه و هرجوابی میدادم خودم بد میشدم ترجیح دادم یه جور دیگه حرصش بدم و طوری وانمود کردم و به رو خودم نیوردم که انگار نشنیدم چی گفتی .گاهی سکوت از صدتا جواب بدتره

به روشوهرت نیار که فهمیدی مامانش گفته و باهاش لج نکن خودش اینقدر به حرفشون میشه و تو چیزی نگی خودش کوتاه میاد و خسته میشه از به حرفشون بودن . مردا لجبازهستن ویه غرور کاذب دارن حتی اگه کاری رو دوس نداشته باشن ولی بخاطر لجبازی با زنشون انجام میدن که بخوان مردسالاری کنن .

اگه گفت نمیذارم بری و دوس ندارم بری اون لحظه دهن به دهنش نذار و بامهربونی بگو باشه اگه تو دوس نداری نمیرم من دوس دارم تو زندگی هردوتامون ازهم راضی باشیم همونطور که توقع دارم اگه کاری منو اذیت میکنه تو انجام ندی منم کاری که تو رو اذیت کنه انجام نمیدم . اینجوری غیرمستقیم بهش القامیکنی کاری که تورو اذیت میکنه انجام نده وهم اون لحظه خودتو موافق اون اعلام کردی و باعث میشه باهات لج نکنه و احساس نکنه میخوای باهاش لج کنی و سرفرصت روزی که خواستی بری خونه بابات بانرمی بهش بگو خیلی دلم واسه بابام یا مامانم و ... تنگ شده یا حوصلم سررفته یا دلم میخواد برم خونه بابام و... ولی اگه تو راضی باشی میرم و اگه بگی نرو نمیرم . شاید یکی دوبار اول واسه اینکه امتحانت کنه بگه نرو ولی بعدش میگه برو و حساسیتش به مرور تو این موضوع خونه بابات رفتن کم میشه . میدونی مادرشوهرت رو حساسیت های شوهرت دست میذاره و ازتو وشوهرت نقطه ضعف میگیره و تو نباید به شوهرت واون نقطه ضعف بدی. اگه حاضرجوابی و کل کل کنی باهاشون نقطه ضعف میدی دستشون واونا همیشه سرهمون موضوع ها بهت تیکه میندازن و بحث راه میندازن. اینجوری که مشخصه میخوان ازت نقطه ضعف خونه بابات رفتن بگیرن و شوهرت رو این موضوع حساس کنن اگه تو باشوهرت اینجوری راه بیای و نقطه ضعف ندی دستش به مرور زمان هرچقدرم اونا بخوان حساسش کنن ک تورو بااین موضوع ک نمیذارم بری و زیاد میری حساس کنن ک نذاره تو بری موفق نمیشن چون میدونه تو روی این موضوع حساس نیستی و اگه بگه نرو بخاطر اون نمیری. متوجه منظورم میشی؟

اگه گفت وظیفتونه برید بگو مادرجون درسته شما درست میگید بالاخره همونجور که وظیفه خواهره به برادرش سربزنه وظیفه برادرهم هست به خواهر سربزنه . خواهروبرادر باید به طور مساوی به هم سربزنن چشم حتما بهشون سرمیزنیم. اونموقع هم واسه بچه بهترین کار این بود که بری تو اتاق به شوهرت زنگ بزنی و بامهربونی و مظلوم نمایی به شوهرت بگی بچه خیلی داره گریه میکنه و شرایطش رو خیلی مختصر بگی و بگی که فلانی میخواد بیاد مادرجون نمیذاره خوابش کنم روم نمیشه چیزی بگم و دلمم نمیخواد چیزی بگم چون عروسم ممکنه فکرکنن ازعمد میخوام ناراحتشون کنم ولی بچه خیلی داره اذیت میشه کبود شده نگران سلامتیشم بنظر تو چکارکنم؟بنظرم بچه باید بخوابه مریضه همه بچه ها میخوابن بازم هرچی تو بگی من همونکارو میکنم . اینجوری هم پیشدستی کردی و غیرمستقیم شکابت اونارو کردی هم خودتو خوب جلوه دادی که یعنی دوس ندارم کاری کنم ناراحت بشن 

مخالفت نکن . بعضی شوهرا باید سرشون به سنگ بخوره تا درس بگیرن. نگو ربش خوب نیست بگو اره از مامان یا مادرجون هرچی صداش میزنی بپرسیم اگه خوب بود ماهم ازهمین بخریم اگه گفت گفته خوبه میخریم وهرچیزی،مخالفت نکن بگو اگه مادرجون گفته خوبه پس بخریم . یه بار دوبار سه بار که خرید و دید خوب نیست یا یه موقع از کسی شنید خوب نیست یا مثل همین دفعه که خواهرش گفت خوب نیست دیگه نمیخره ولی اگه تو بگی نخر خوب نیست باهات لج میکنه حتی اگه بدونه خوب نیست ولی واسه لجبازی باتو و یه غرور کاذب که مردا دارن که میخواد بگه یعنی مامانم گفته خوبه پس خوبه و لجبازی باتو میخره ولی اونجوری چندبار که ضرر کرد ممکنه ازتونظر بپرسه

سعی کن یه جور خودت بری خرید کنی بدون شوهرت . منم کادو ازدواج بهم نداد اولین عید عقد ک عیدی میبرن واسم نیوردن ،کادو تولد پیشکشش. بااینکه منم بهترین کادوها واسشون خریده بودم 

باید اول اونقدر واسش خرج بوجود بیاری غیرمستقیم که دیگه زورش بیاد خرج اونا کنه. و حتی واسه خودت پس انداز کنی یواشکی. و ذره ذره با بهونه های مختلف کاری کنی که کمتر با اونا بری. شوهرمنم همینطوره منم همینکارو شروع کردم