بخدا من خیلی مهربونم.خیلی به همه احترام میذارم اهل تعارف و محبت ودلسوزیو...ولی خیلی بدجنسه.
اگه میگفتمم میگفت اینا بهونس.شما وظیفتونه برین به دخترا من سر بزنین(به جای اینکه با این حرفاش دختراش پیشم عزیز بشن ازشون متنفر شدم)
همشون بسیار حرف حرفی ان.نمیدونی از یه حرف ساده چه بامبولی درست میکنن.
من دخترم رفلاکس داشت خیلی به سختی میخوابید و خوابش سبک.شبام از کولیک بیدار بود.خلاصه ما می اومدیم خونشون مدام این زن تا من بچه را میخوابوندم با بدبختی تکونش میداد و بیدارش میکرد هر کی می اومد باید بچه بیدار میبود فکر کن بچه دوماهه جیغ میکشبد میگفت نه نخوابونش فلانی میخواد بیاد زشته(اخه بچه دوماهه.فلانی احمقه نمیدونه بچه خواب میخواد.به خاطر دختراش باید همه نابود بشن.)مام حوصله کردیم.لبخند زدیم دیگه بچه به حدی از گریه رسید که کبود شد منم دیگه کارد میزدی خونم در نمی اومد.گفتم مامان چه اصراریه بچه بیدار باشه گناه داره.اقا تو بودی اینو گفتی جنگی شد که آره به مامان بی احترامی کرده و...شوهرمم دعواااا بعد من قضیه را عینا گفتم گفت این حرف بدی نبوده که اینا میگن تو جلوی فلانی(نوه ده سالشون) به مامانم برگشتی و خجالت زده شده و..(چقدر دروغ وچقدر بدجنسی)گفتم خدا شاهده قضیه اینه.
میخوام بدونی چه عفریته هایی ان.این یه نمونه خیلی کوچیک بود.من میخوام رابطم باهاشون کم بشه وبشینن سرجاشون.چون اصلا در حد من نبودن در حد خانواده من نیستن ولی به من خیلی بی احترامی میکنن.