خودم حس ميكنم از اول تو گوشش خوندن زن بگيري مادر وحواهرتو فراموش ميكني و فلان و از اين حرفا ،اين كلا ...
شوهرت از اوناییه ک غیرتیه میگ اگ من به خانوادم نرسم فردا میگن این بی غیرته ک خواهرمادرخودشو ول کرده به اصطلاح دهن بینه..فقط بایکی درمیون بزار که به صورت بی طرف باهاش حرف بزنه. شماهم اگ به زندگیتو نیازات میرسه شوهرت بیخیال باشی بهتره اصلا یه مدت بزار برا خودت ک بی خیال باشی ک اونا بفهمن برات مهم نیست
زندگی شاید آن جشنی نباشد که تو آرزویش را داشتی، اما حال که به آن دعوت شده ای، تا میتوانی زیبا برقص.
شوهرت از اوناییه ک غیرتیه میگ اگ من به خانوادم نرسم فردا میگن این بی غیرته ک خواهرمادرخودشو ول کرده ...
آره دقيقا دهن بينه ،ولي ساعت دوازده شب ميگه من برم به مامانم سر بزنم بي تفاوت باشم ؟؟خودم باردارم ،حالا مثلا در صورتي كه ديشب هم رفته سر زده ها ،چطور بي تفاوت باشم؟؟؟خودش ساعت ده شب ياد خونه ولي هرشب بايد بره سر بزنه
به نظرت زمان مسئله رو حل ميكنه ؟؟؟بهتر ميشه ؟؟؟ميگم بريم پيش مشاور ميگه من نميام ،نميدونم چيكار كنم درست بشه ،خودمم انقدر غصه خوردم داغون شدم ،همش بخاطر اونا به من دروغ ميگه ،همش دعوا همش قهر همش بحث ،نميتونه زندگي مشترك داشته باشه
ن چرادائم تو تاجایی ک ازخودت مطمئنی اینکارو بکن قرارنیست شخصیت خودتوپایین بیاری محبت زیادی هم یه جورتخریب خودته هرچیزی به اندازه نه اونقدزیاد ک خودت خسته شی نه اونقدکم ک اونا فک کنن تو به روابطشون حسادت میکنی و قصددورکردن اونهاروداری.برو خونه مادر یاخواهرت بزارشوهرت به خودش بیاد توچیکاربه عذاب وجدانش داری بگو هرچیزی به اندازش بزاربه خودش بیاد.درضمن همیشه بحث نکن دعوانکن همه چ به ارومی تاثیربیشتری داره
زندگی شاید آن جشنی نباشد که تو آرزویش را داشتی، اما حال که به آن دعوت شده ای، تا میتوانی زیبا برقص.
ن چرادائم تو تاجایی ک ازخودت مطمئنی اینکارو بکن قرارنیست شخصیت خودتوپایین بیاری محبت زیادی هم ...
خوب اون دلش ميخواد من دائم سرويس بدم بهشون ،هرروز كه مياد به من ميگه زنگ زدي به مامانم ؟؟؟انگار مامانش عروسمه و حاملس،ولي مجبورم زنگ ميزنم ،حالا گوشيشو نگاه ميكنم روزي چهار صد بار خودش زنگ زده ها ،از منم ميخواد ،ميگه تو تك عروسي ،حالا در صورتي كه اصلا مامانش تا حالا واسه من كاري نكرده خدا شاهده ،دريغ از يه قدم
يعني برم قهر ؟؟؟تا حالا هر چقدرم دعوام شده نرفتم قهر
نه به عنوان قهرنرو بگو من الان حاملم احتیاج به نگهداری دارم شایدهمون زمان ک میری خونه مادرت حال من بدبشه من چندروز میرم پیش اوناتا ازم نگهداری کنن بهش تلنگربزن
زندگی شاید آن جشنی نباشد که تو آرزویش را داشتی، اما حال که به آن دعوت شده ای، تا میتوانی زیبا برقص.
ميترسم به نبودنم عادت كنه ،يه شب حالم بد بود رفتم ،ديدم همه دوستاشو دعوت كرده بود خونه ،اومدم يه هفت ...
عزیزم یه طرفه نمیشه قضاوت کردازحرفای شماکه اینجورمیشه استنباط کرد مقصراصلی همسرتونه .وحتمامشاوره برو تا شوهرتم بره.ازاونوراگ شوهرت تلاشی برای بهبودی اوضاع نمیکنه ونمیخواد شما ذهنتوخالی کن و اروم باش تا ان شاالله بچت به سلامتی دنیابیادبدش برو دنبال کار وشغل ک روپای خودت وایستی ک خدای نکرده اگر نتونستی کناربیای یا شوهرت اوناروترجیح دادبه زندگیش تو زندگی خودتو داشته باشی...
زندگی شاید آن جشنی نباشد که تو آرزویش را داشتی، اما حال که به آن دعوت شده ای، تا میتوانی زیبا برقص.