مثلا رفته بود پول داده بود به یه ماشین الکی به راننده گفته بود میخوام تو کلانتری بنایی کنم یه ماشین بار پر گچ ریخته بود تو کلانتری اونا هم گرفته بودنش بازداشت بود پرونده ی پزشکیش بردیم ازادش کردیم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
سوار موتور میشه موقعی ایی که حال شیدایی داره عین پسرای ۲۰ساله رانندگی میکنه هربار تصادف بدجور میکنه همه جاش پلاتین هس بار اخری که پاهاش هم بلند و کوتاه شد.قبلا اصلا قبول نداشت که مریضه حالا قبول داره الهیی بمیرم وقتی حالش بده هی میخواد خودشو کنترول کنه ولی دست خودش نیس بعضی وقتا میاد در گوشم میگه بابا حالا اروم شدم؟حالم بهتر شده؟منم الکی میگم اره
الهی.اره خیلی سخته یکی از اعضای خانواده مشکل روحی یا جسمی داشته باشه به خصوص روحی
روحی به نظرم خیلی بدتره اخه کسی درک نمیکنه زیاد مثلا مامان بزرگم هیچ وقت قبول نداره که بابام مریضه میگه فیلم بازی میکنه ادم اتیش میگیره.یا بعضیا به تمسخر میگیرن