من پارسال سر خانوادش دعوام شد خیلی شدید تا حالا اونجوری دعوا نکرده بودیم مادرش و مادر و پدر خودم اومدن بابام گفت اینجوری نمیشه اگر میایی خونه ی من فقط خودت بیا بچه قبول نمیکنم مادرشوهرمم گفت من بچه نگه دار کسی نیستم بچه هارم یا ببر یا نرو به من ربطی نداره ، من موندم خونم و شوهرم به شب نرسیده به غلط کردن افتاد ولی مادرش تا سه روز هر ساعت زنگ میزد بیا خونه ی من به عشقت قورمه سبزی قلیون کوفت مرض درست کردم بیا خونه نمون تا اینکه روز سوم شوهرم تلفنی قاطی کرد گفت اگر اینکارا رو میکنی مهربون شدی که من زنمو ول کنم ، زن بزاره بره اینو بدون منم یه جوری میرم گمو گور میشم تا عمر داری پیدام نکنی ، احترامت واجبه ولی داری آتیش به زندگیم میزنی