دیشب با محمدم داشتیم پیاده میرفتیم شام بخوریم
ی جا من خسته شدم اروم تر راه رفتم اونم موبایلش ز خورد دستمو ول کرده بود بد من پشتش راه میرفتم اونم جلوی من بود....(دستشم از کتف تا مچ سوخته بود صبحش با اب جوش)....وقتی پشتش بودم دو تا مرد بی ادب رد شدنو ب من ی حرف خیلی بدی زدن متوجه نشده بودن من با محمدم...