مشخص بود شوهرم جایی توی لجن به قول خودش گیر کرده ولی میخواست راحت از زندگیش برم و ضرر نکنه
بهمن ماه بود
یک شب توی خواب و بیداری بودم شوهرم طبق معمول سرش توی گوشیش
دیدم گوشیم زنگ خورد
تا نگاش کردم شماره زنه بود
یهو از دستم قاپیدش و گفت کاری نداشته باش
مظلوم و بی دفاع بی خیال خوابیدم
یعنی چاره ای نداشتم
خیلی زورگو بود شوهرم و به حق و حقوقم اعتنا نداشت
روز بعد که از خرید برگشتیم پسرم بغلم خواب بود پیاده شدم شوهرم موقع پیاده کردن وسیله ها دیدم گوشیمو از کیفم آروم درآورد گذاشت جیبش
هیچی نگفتم میدونستم باز اون زنیکه لیلاس
حتما تهدید کرده که زنگ میزنه بمن و حالا شوهرم گوشیم رو برد
ما رو گذاشت خونه و رفت
بیخیال خریداری رو جمع کردم مرغا رو بسته کردم گذاشتم فریزر شام حاضر کردم
شب شد نیومد
شام خوردیم
ساعت ده و نیم شب بود هر لحظه امید داشتم خبر مرگش رو بیارن
دیگه کم کم حس کردم باید برم پایین به مادرش بگم زنگ بزنه ببینه کجاس
که دیدم برگشت
با قیافه طلبکارانه گفت ببین من تا خرخره تو لجنم
هر جور فکر کنی با لیلا بودم تا آخرش باهاش رفتم
گفت و گفت
از کثیف بازیاش از همه چی
گوش میدادم نه ناراحت شدم نه از حال رفتم چون مطمعن بودم این کارا رو کرده تازگی نداشت برام
آنقدر توی این چهار سال مورد مشکوک دیده بودم که عادی بود برام
گفت که دیگه نمیخام باهاش ادامه بدم تمام شد همه چی تو اگه میخوای زندگی کنی بمون اگرنه برو ولی بی مهریه و حق و حقوق
کمی بعد زنیکه زنگ زد به گوشیم
گفت شوهرتون جمع کن گفت چقدر بدبختی که با اینکه میدونی چکاری باز پاش موندی گفت چرا نمیدیش حفاظت اطلاعات
گفت همش دنبالمه من یک تار موی شوهرم به این آشغال نمیدم فقط اگه نمیدمش دست پلیس میترسم شوهرم بفهمه و بکشتش خون دامنگیرش بشه
گفت روزی که زنگ زدم گفتم شوهرت با لیدا رفته خارج شهر دنبالش برو چرا نرفتی
شوهرم گفت لیدا نبود فرنگیس بود
گفتم فرنگیس چه خریه گفت دوست لیلا بوده آخه لیلا باهام کات کرده بود فرنگیس رو بردم خارج شهر که به لیلا بگه برگرده
گفتم لیلا از پیامکات مشخص بوده تو هم کرم ریختی آشغال کم پیامای زشت تو رو ندیدم رو گوشی شوهرم
هر چی این ماجرا رو هم میزدیم گندش بیشتر در میومد
شوهرم میگفت لیلا فکر میکنه با کس دیگه هم هستم بخاطر این زور بهش داره
من که چهار سال گذشت کردم اونشبم موندم اما دیدم نه تنها شوهرم آدم نشد که هنوز بهانه و فحاشیاش سر جاش بود