بدار برات بگم
من از نزدیک شاهد همچین رابطه هایی بودم
یه پسر دایی دارم ک برادر شوهرم هم بود
و من پیششون زندگی میکردم
ایشون همزمان ادای عاشقی را با چند تا دختر داشت
هر وقت ک تولدش میشد
یه کادوهای گرون قیمتی از ساعت و گیتار و لباسای مارک
ست ریش تراش گرون
با خودش میورد خونه
و بعدش مینشست میگفت و میخندید
از عشقای الکیش
دخترا خودشونو براش میکشتن
دختری بود ۴ سال تو رابطه بود باش
و فکر میکرد باهاش ازدواح میکنه
ب هر کدومشون میگفت عشقمی و کلی با زبون گولشون میزد
و ب خواسته هاش میرسید تا اینجاش شاید تکراریه
اما اینجاشو توجه کن
هر وقت از یکی شون خسته میشد بلاکش میکرد و صراحتا میگفت حوصله ت ندارم خسته م
و اون دختر بال بال میزد
اصلا نمیدونست این تو یه فکر دیکه ست
خلاصه اخر سر هم با یه دختر اقوام نزدیک ک چند سال زیر نطرش گرفته بود ک بسیار دختر متین و با ابرو بود ازدواج کرد
الان دو تا بچه داره
از سن ۱۸ سالگی تا ۲۷ سالگی اندازه موهای سرش
ادای عاشقا را با دخترا دراورد
قشنگ درسشم خوند مهندسم شد
ازدواجشم سنتی بود
و الانم واقعا زندگیه خوبی داره