شوهرم بچه آخره،بسیار وابسته ب مامان و باباش.چن وقت پیش بهم گفت تو اصلا با خانواده من راحت نیستی.گفتم باید چیکار کنمممم،گفت میدونم اگر ی وقت ی اتفاقی بيوفتع ،ک مجبور بشیم با اونا زندگی کنیم تو راضي نمی شی.
حالا همش تو این فکرم،ینی من باید بعدا بااينا زندگی کنم?بخدا همین الان میان خونمون،مادر شوهرم اينقد خودشو لوس میکنه برا شوهرم ک خدا میدونه.شما اگر ی وقت مادر شوهر یا پدرشوهرتون تنها شدن،چی میشه?باکی زندگی میکنن?
بادخترش
من نمیتونم
وای فک کردم نوشتی کیا شوهرشون بچه ی خره 😂😂😂😂😑😂😑😂😂
من بچه دومه و اخری.
ولی وابسته نیست. مادرش گفت اینطوری بارش اوردم که مثلا پسر خاله هاش وابسته نشه.
اگر خدایی نکرده براشون اتفاقی بیوفته تنها خودشون هستن تو خونه ولی شاید شب ها نوبتی بریم
من شوهرم بچه آخره. پدرشوهرم فوت شد ی سال و نیم ما باهاش زندگی کردیم. اما الان از اون شهر رفتیم اونم رفته پیش پسر بزرگش
ربطی به بچه اخر و اول نداره ..تربیت شوهرتون علط بوده و ایشون شخصیتشون اینه ..وگرنه شوهرمنم بچه اخره البته 2 تاهستن
شوهر منم بچه آخره مامانش خیلی فضولی میکنه تو همه چی فک میکنه شوهرم بچه دوسالس
خودمو و شوهرم بچه آخریم
بله بسیار وابستس.توقعشونم زیاده...
منم شوهرم بچه اخره ولی نه اینطورنشده.مادرشوهرم تنهازندگی میکنه
شوهر من بچه اخره ولی اصلا وابسته نیس از دبیرستان خوابگاه زندگی کرده فک کنم واسه همینه
پدرشوهر و مادرشوهر من خیلی ب ما لطف داشتن بدم نمیاد ی جوری براشون جبران کنم
ما تو فامیلا خیلی از این موردا داریم
نوبتی نگهشون میدارن
من خودم و شوهرم بچه آخری هستیم
پدرشوهرم فوت کرده مادرشوهرم تنها زندگی میکنه گاهی شب ها میاد خونه ما ما هم همیشه سرش می زنیم ولی کلا تنها زندگی میکنه
من به هیچ وجه نمیتونم باکسی زندگب کنم هواشونو دارم اما زندگی واقعا نمیتونم البته الانم یه شهر دیگه ایم
