2777
2789
عنوان

بچه ها ،کیا شوهرشون بچه ی اخره?

| مشاهده متن کامل بحث + 643 بازدید | 68 پست
چجوری?وقتی شوهرم میگه من نمیتونم مسافرت برم ب اونا نگم

وقتی از اولش شل بیای دیگه تا اخر عمر میشه وظیفت و یه سری حرمت ها از بین میره ولی اوایلش مخالفت کردن با بعضی مسائل یکم سخته فقط باید حواست باشه نه خیلی شل بگیری که وظیفت بشه نه خیلی سفته سفت که دلشون بشکنه

به هر حال وقتی یکی از اعضای خانواده کم‌میشه طول میکشه تا عزیزانش نبودش رو بپذیرن 

تو هم پیشنهادهایی که شوهرت میده بکیشو قبول کن دوتاشو نکن اینطوری کم کم درست میشه

خدایا شکرت بخاطر همه چیز

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

نمیتونن نگن.ما آخرین بار ی سفر کوتاه رفتیم انقد تو جاده بهش زنگ زدن و تو راه ک خودش ب ستوه اومد

برادر شوهرم زنگ میزنه.میگه ما فردا داریم ميريم.

حالا شوهر من،از ی هفته قبل،ما ميخايم بريم،کسی نمياد?چرا نمياين?بیاید بريم.صدبار ميگه

عضو تاپیک بامداد خمار.تاریخ شروع ۷بهمن۹۹  زیرگروهابییییی💎وزن شروع۷۰👈وزن هدف۵۹....قد۱۶۳.رژیم شیردهی👨‍👩‍👦🌸🍼همت من به بلندای درخت ارزوست...من میتونم خوش هیکل باشم📸
برادر شوهرم زنگ میزنه.میگه ما فردا داریم ميريم. حالا شوهر من،از ی هفته قبل،ما ميخايم بريم،کسی نمياد ...

اوووف حرص داره.منم برادرشوهرم میاد میگه ما فردا میریم خدافظ

حالا ما ک بخوایم بریم اول باید زمینه سازی شه ک دلشون نگیره.بعد شوهرم میگه ما زود میایم مامانش میگه دلم تنگ میشه اشک تو چشاش جمع میشه...و بعد دوساعت ما با التماس و ببخشید ک ما بعد دو سال داریم میریم ۴ ساعت اونورترو...خدافظی میکنیم.هر صبح و بعدازظهر 

 زنگ میزنن آمار اینکه کجاییم چ میخوریم و خوردیم و خریدیمو میگیرن.و دو ساعت تلفنی حرف دارن ک معمولا من خ جاها تنها میشم شوهرم ی گوشه ایستاده داره جواب سوالاشونو میده

وای خیلی وابستس.لوسه بهشم میگم من از مرد بچه ننه بدم میاد،میگه من بچه ننه نیستم.احترام می زارم.

میفهمم چی میگی شوهر من همینه.زیاد خصلتشو ب روش نیار بدتر لج میکنه

آدم خوبی نیستم اما خدا هرچی خواستم بهم داده.مرسی خدا🌹
اصلا این پيشنهادو هم نداده شوهرتون ک بیان با شما زندگی کنن?شایدم مادرشون باشعوررررره

نه مادرش خودش راحت تره ما هم همینطور البته سنشم زیاد نیست ۵۵ سالشه از پس کاراش برمیاد. گاهی شوهرم میاردش خونه شب هم می مونه ولی کلا که بخواد با ما زندگی کنه نه

عشق آن باشد که حیرانت کند بی نیاز از دین و ایمانت کند... مولانا
واقعا راضی ميشييييي?

نع😂😂😂حالا كو تا اون موقع

بذار خيالش راحت باشه زندگيمونو بكنيم بابل

قرار من با خدا اين شدكه.....من چشمهامو ببندم...دستمــٌ بذارم تو دست خدا وباهاش برم جلو....خٌـــدايا توي مسير دستمو ول نكني....مواظب سنگـاي جلوي پام باشي....من تا جايي چشمامو باز نگه داشتم كه ميدونستم چي خوبه و چي بد....ولي از اين به بعدش با تو.....من اسمشو ميذارم دوستي و تكيه به تو.....و تو اسمشو بذار تَوكٌـــل...ميدونم از توكل به هركس پشيمون ميشم ولي از توكل به تـــو هرگـــز....مواظبمون باش و هوامونو داشته باش❤️
ما باهم تو ی ساختمون بودیم.واااي امان از اون روزا.اگر همون اول مستقل بودیم.کلی شرایط زندگيمون فرق می ...

اره دیگه دقیقا خواهر مشکل منم همینه

زندگی با مادرشوهر تو یک ساختمان واقعا خر است 😪😪😪 اونایی که نامزد یا مجرد هستید خواهرانه میگم قبول نکنین این موضوع رو ... سوالی چیزی بود در خدمتم 🌷🌺
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز