تو رو خدا اول بخونین فک نکنین من حسودم یا این چیزا ولی دیگ هر چیزی حدی داره من خواهر شوهرم و می خوام راجب عروس حرف بزنم اونایی که ناراحتن نخونن بهتره تا بهم توهین کنیم..خب بریم سراغ ماجرا....من مجردم ۱۹ سالمه و عروسمون حدود ۲۵ سالشه ...من از همون اول متوجه شدم که داره حسودی میکنه به مامانم میگفتم میگفت تو حساسی اون خیلی ام خوبه حالا یکم سنش بیشتر شه پخته تر میشه و این حرفا ...الانم یه بچه دو ساله داره دیگ این اواخر اینقدر چشمو هم چشمی می کنه که مامانم تازه اومده بهم میگه حالا میفهمم چی میگی...من همچین که تولد ۱۸ سالگیم شد فرداش رفتم کلاس رانندگی ولی بع اون نگفتم و رفتم و گواهینامه گرفتمو نفهمید تا اینکه یه روز با مامانم رفته بود مهمونی و راه دور بود مامانم زنگ زد به من که برم دنبالشون سوار شد گفت مگه تو گواهینامه داری گفتم نه اونم اومد جلو نشست و هر چی گفتم کمربندتو ببند جریمه میشم میگفت به من چه اونی که برات گواهینامه گرفته جریمتو بده تا می خواستم جوابشو بده مامانم گفت ساکت چیزی نگو من راه افتادم و پلیس جلو مو گرفت و جریمه کرد و زنداداشم به اسم مستعار سمیه اومد پایین ...هستین بقیشو بگم؟؟؟