2733
2734
عنوان

این داستان واقعی است.

| مشاهده متن کامل بحث + 618 بازدید | 40 پست

یه شب خبر میرسه ک آقا کشته شده ..تو خونه خودش دارش زده بودن ب کنتور گاز تو حیاط..نمیدونم چجوری ولی طوری کشته بودننش ک هیچ همسایه ای صدایی نشنیده بود اون شب هم آقا طبق عادت شبها تو حیاط میخوابیده که میکشنش.توی شهر ولوله ای شد.تمام کمیته و سپاه مراسم عالی براش گرفتن رژه میرفتن در خونش

خدا رو دوست دارم واسه اینکه حواسش با منه
خدا رو دوست دارم آخه همیشه لبخند می زنه
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731

روز دوم مراسم پلیس اومد و زنه رو بردن ب اون شک کرده بودن و کار خودش بود .مطمئنا یک زن ب تنهایی نمیتونه یک مرد هیکلی رو بکشه پس همدست داشته ولی هیچوقت اسم همدستش رو نگفت ک نگفت ک نگفت.زنه راهی زندان شد .هر روز دادگاه هر روز کشون کشون

خدا رو دوست دارم واسه اینکه حواسش با منه
خدا رو دوست دارم آخه همیشه لبخند می زنه

دختراش رفتن پیش خانواده عموش زندگی کردن و اونموقع ک بترتیب ۸ .۵ .۲ سال بودن عموی بزرگ قیم اونا شدقانونا و سرپرستیشونو ب عهده گرفت .عمو ک خودش ۵ تا بچه قد و نیم قد داشت زیر پر و بال بچه های برادرش رو گرفت و زن عمو مثه بچه های خوش شاید هم بهترر بهشون رسیدگی میکرد سه تا دختر واقعا سخته تربیتشون کرد از مدرسه و شب بیداریهاشون گریه کردناشون مسائل دخترانشون. تو این بین برادره ک معلول بود مرد . خلاصه این زن عمو براشون مایه گذاشت

خدا رو دوست دارم واسه اینکه حواسش با منه
خدا رو دوست دارم آخه همیشه لبخند می زنه
2740

تا اینکه دختر بزرگ ک حالا ۱۸ سالش شده بود ازدواج کرد و کم کم زیر آبی میرفت خونه پدربزرگ مادریش و این درحالی بود ک هیشکی خبر نداشت .خلاصه دخترا یکی یکی ازدواج کردن در حالی ک مادرشون حالا بیست سالی میشد ک در زندان بود.

خدا رو دوست دارم واسه اینکه حواسش با منه
خدا رو دوست دارم آخه همیشه لبخند می زنه

ک یکروز اتفاقی یک برگه از دادگاه لای در خونه عمو قرار میگیره مبنی بر آزادی مادرشون .آتیش از کله عمو و زن عمو بلند میشه اونا حتی کسب اجازه از اونا نکرده بودن مادرشون بعد از ۲۲ سال از زندان آزاد شد و عمو دیگه حاضر نشد هیچوقت ببینتشون .حالا مادرشون با دختر بزرگ و دامادش زندگی میکنه و خون آقا هم پایمال شد ومادره حاضر و آماده بدون اینکه زحمتی بکشه بچه هاش رسید قضاوت با شما.


پایان

خدا رو دوست دارم واسه اینکه حواسش با منه
خدا رو دوست دارم آخه همیشه لبخند می زنه
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز