بچه ها این داستانی ک تعریف میکنم برای بیش از ۲۵ سال پیشه و مربوط ب یکی از فامیلای خیلی دوره و منم طبق شنیده ها براتون تعریف میکنم.کاملا واقعیه.یه خانواده نظامی ک آقای خونه پاسدار بود و برو بیایی تو کمیته داشت و چهار تا بچه داشتن یک پسر ک بچه اولشون بود در اثر مصرف دارو ی غلط مادرش در بارداری فلج اطفال میگیره و در بیمارستان توانبخشی زندگی میکرد و سه تا دختر بعد از اون داشتن ..زندگی خ خوبی داشتن از همه لحاظ شیک لباسای دختراش همیشه شیک و بروز بودن اونموقع بهترین امکانات مدارس عالی مهدکودک ک خ کم تو اون شهر کسی بچشو میفرستاد اونا میرفتن خلاصه خیلی ..