قربانت
برای خود منم پیش اومده
یبار تو شرکت نامزدم داشتم سریع میرفتم بهش برسم کار واجب دذشتم توخط تولید بود
رسیدم بهش دستشوگرفتم گفتم بهراد بدو کارت دارم میخواستم وسط کارمنداش حرف نزنم
شبش با دوست صمیمیش قرار بود بریم بیرون یهو سر شام دوستش گفت خوبه دیگه ما رو ندید میگیری
گفتم من؟ تورو؟ نه بابا
گفت صبح اومدی فلان رنگ بود لبست دست بهراد گرفتی
تو چشام نگاه کردی محل نزاشتی
من هی قسم و ایه ک نه بخدا ندیددم تو انجا چه کار میکردی اونم مطمعن نه دیدی حالا با من مشکل داری چرا قایم میکنی
تا اخر ب بدبختی باور کرد
یه وقتایی پیش میاد ادم واقعا حواسش نیست
خداروشکر❤️ حالت بهتره