اعصابم خورده خوابم نمیبره از چهار صبحه بیدارم، امشب شوهرم بعد چند وقت لطف کردن تشریف آوردن خونه بارانم ساعت ۴بیدار شد تا فهمید اون اومده کلی خوشحال شد بالشت و پتوشو برداشت رفت پیش اون بخوابه، حیف بچه من که دلش واسه این بی لیاقت بی شعور تنگ میشه، حیف این بچه که به همچین حیوونی میگه بابا، با تموم این اتفاقایی که افتاده باز بچم اون احمقو دوست داره
شده هی گم بشوی در خودت و دم نزنی؟! من غریبانه ترین حالت دردم بخدا....