سلام خانوما از قبل تایپ کردم که منتظر نمونین. همه رو تو یه پست میزارم.
اصل مشکل من و شوهرم برمیگرده به پارسال تقریبا. قرار بود باپول طلاهای من و رهن خونه که ۲۰ م بود و پدر شوهرم داده بود خونه بخریم. هنوز خونه ها انقدر گرون نشده بود و اون زمان میشد با اون پول خونه خرید.
شوهرم میگفت یه جای دور که از مرکز شهر خیلی فاصله داره بخریم و من قبول نمیکردم. چون سه تا بچه کوچیک داشتم و میگفتم باید به یکی از پدر و مادرا نزدیک باشیم. چون من تنهایی از پس بچه ها بر نمیام. و این شد که پدرشوهرم پیشنهاد داد شریکی خونه بخریم و قول داد هر چقدر ما پول بزاریم سند رو دنگی دنگی به نام میزنه. و خب ما هم قبول کردیم و من اون زمان طلاهامو فروختم به بابام و ۳۰ م ازشون گرفتم و دادم به پدر شوهر. شوهرمم یه پراید داشت فروخت۱۰ م و ۲۰ تومنم پول رهنمون بود سرجمع پول ما شد ۶۰ میلیون.
خونه ای که مثلا برامون خریدن۱۹۰ م بدون اینکه کوچکترین نظری از شوهرم و من بپرسن یه خونه داغون و کلنگی بود. و یه برگه الکی نوشتن و امضا کردن که یک دنگ مال من یک دنگ مال شوهرم و ۴ دنگ به نام پدر شوهر. ولی زد زیر قولش و سند رو کامل به نام خودش زد پدر شوهرم.
شروع کردن به بازسازی خونه و ما موقت اومدیم طبقه پایین پدر شوهر. اواسط بازسازی شوهرم که برای کمک گهگاهی به اون خونه سر میزد با باباش سر اینکه کوچکترین نظری شوهرم حق نداشت تو اون خونه اعمال کنه دعواش میشد و باباش بهش میگفت تو تو این خونه هیچ کاره ای و حق دخالت نداری.
خلاصش میکنم حوصلتون سر نره. ما تصمیم گرفتیم به اون خونه داغون نریم و به پدر شوهرم گفتیم اون خونه رو برای فروش آماده کنه.
بازسازی خونه تموم شد و خونه ۳۰۰م فروش شد . نگم براتون که حاضر نبودن پول ما رو بهمون برگردونن و اصل پولمون یعنی همون ۶۰ میلیون رو با بد بختی و کلی بحث و جدل تونستیم پس بگیریم.
با ۱۰ تومن یه تیبای قسطی گرفتیم و من ۳۰ تومن رو دوباره دادم به بابام و بنا شد طلاهامو بهم برگردونن با اینکه قیمتش سه چهار برابر شده بود و شوهرم گفت بابت طلاها ۶ میلیون به بابام میده قسطی. که بابام میخواست بریزه حساب خودم که سودشو بهم بده.
موند ۲۰ م شوهرم که با بدبختی از پدر شوهرم گرفته بودیم .
با ۳ م رفتیم مسافرت و ۱۷ م رو به شوهرم گفتم بدیم دست بابام که بیخود خرجش نکنیم و خب یه پولی از بابام ماهیانه کمکی بگیرم.
حالا اصل دعوامون که این روزاس شوهرم قسط و بیمه ماشین بهش فشار آورده و خب کارشم اجرتیه و یه روز هست و یه روز نیست خلاصه پشیمون شده بود از اینکه ۱۷ تومنو داده دست بابای من.
به من گفت زنگ بزن به بابات پولمو پس بگیر منم چون میدونستم اگه پول دستش باشه همون یه ذره پس اندازمون نیست و نابود میشه قبول نکردم و گفتم تو باید قسط داشته باشی تا بیشتر کار کنی.
این وسط منم گفتم اگه اون پول حق توئه مهریه هم حق منه. منم مهریه میخوام.
و روز بعد این آقا زنگ زد به بابای من و گفت یه سری مسائل بین من و دخترتون پیش اومده زنگ بزنین ازش بپرسین.
من تا حالا دعواهامونو نبرده بودم بیرون هیچوقت تا بابام بهم زنگ زد شاخ در آوردم که گفتم آره مثل اینکه میخواد قسطای ماشینشو صاف کنه پولشو لازم داره. ولی خیلی بهم برخورد. بابام هم گفت من نمیدونستم اون پول شوهرته میریزم به کارتت بده شوهرت.
یک حس تنفر شدیدی نسبت به شوهرم پیدا کردم
اصلا نمیتونم باهاش حرف بزنم فقط گفتم چرا به بابام زنگ زدی گفت لازم بود.
بگین چی کار کنم ؟ ؟ چه عکس العملی نشون بدم؟منم مثل خودش پدر و مادرشو وارد ماجرا کنم؟