گذر زمان.. متوجه گذر زمان در این چند قدم نشدم ... از کودکی تا بزرگسالی ... تا چشم بر هم زدم , وارد دنیائی شدم که نه شباهتی به دنیای من دارد ... ... و نه اطرافیانم همان همبازیهای صاف و سادۀ خودم هستند . می خواهم این چند قدم را به عقب برگردم اما حیف که نمیشود . همه جای جاده زندگی نوشته اند " دور زدن ممنوع " ...
یه غرور یخی یه ستاره ی سرد
یه شب از همه چی به خدا گِله کرد
یه دفعه به خودش همه چی رو سپرد
دیگه گریه نکرد فقط حوصله کرد...