آدمها گاهی میشکنند ولی این طوری نیست که شکستنشان صدای تِق داشته باشد و همه بفهمند که فلانی فلان روز فلان جا شکست ! شکستن آدمها را شاید فقط بشود دیـد، از خندههای یهویی شان که وسط جمع تحویل اطرافیان میدهند یا حتی توی آینه به خودشان، از تعداد موهای سفیدشان که یهو در گوشه ای از سرشان پیدا میشود، و شاید هم از قیافهشان که کمرنگتر میشود و خودشان که هر چه پرهیاهوتر میشوند در ظاهر، در کنجشان بیشتر چال میشوند و بیصداتر و آرامتر از همیشهشان ... شکستن آدمها را نمیشود شنید، میشود "دیــد" که فلانی نه دیگر مثل قبلش و نه دیگر مثل خودش، هیچ کدام نیست ...!!!!
یه غرور یخی یه ستاره ی سرد
یه شب از همه چی به خدا گِله کرد
یه دفعه به خودش همه چی رو سپرد
دیگه گریه نکرد فقط حوصله کرد...
کاش یکی بود که توی کوچهها داد میزد : خاطره خشکیه . . . خاطره خشکیه . . . آنوقت همه ی خاطراتم را همان هایی که ارزش گرفتن دمپاییِ پاره هم ندارند را میریختم تو کیسه و میدادم به او و میرفت ردِ کارش ! همان خاطراتی که عوض کردنشان با نیم سیر نمک هم غنیمت است نمکی که بتوانم هر روز رویِ زخمهایم بریزم تا دردشان را از دست ندهند زخمهایی که نبایند فراموش شوند همان زخم هایی که خاطراتم به جانم گذاشتند....!!!
یه غرور یخی یه ستاره ی سرد
یه شب از همه چی به خدا گِله کرد
یه دفعه به خودش همه چی رو سپرد
دیگه گریه نکرد فقط حوصله کرد...
گذر زمان.. متوجه گذر زمان در این چند قدم نشدم ... از کودکی تا بزرگسالی ... تا چشم بر هم زدم , وارد دنیائی شدم که نه شباهتی به دنیای من دارد ... ... و نه اطرافیانم همان همبازیهای صاف و سادۀ خودم هستند . می خواهم این چند قدم را به عقب برگردم اما حیف که نمیشود . همه جای جاده زندگی نوشته اند " دور زدن ممنوع " ...
یه غرور یخی یه ستاره ی سرد
یه شب از همه چی به خدا گِله کرد
یه دفعه به خودش همه چی رو سپرد
دیگه گریه نکرد فقط حوصله کرد...
حـرف هایی هـست بـدجور دل می شـکنند.. بـدجور دل می سـوزانند.. بـدجور خـراب می کنـند.. حـرفهایی از نزدیـک ترین کـسانت.. از عــزیزتـرین کـسانت.. گـاهی دلت میـخواهد نزدیـک ترین آنـقدر عـزیز نـبود.. یا اگـر بود کـمی بیشتر حـواسش به تاثـیـر حـرفـهایش بود ...!!!
یه غرور یخی یه ستاره ی سرد
یه شب از همه چی به خدا گِله کرد
یه دفعه به خودش همه چی رو سپرد
دیگه گریه نکرد فقط حوصله کرد...
میگـــن واسه آرامــش خـــودتم که شـــده ببـــخش و فــراموش کن… ولـــی وقتـــی از کســایی که توقـــع نــــداری میــــرنجــی، هــر چقـــدر هـــم که بخوای ببخـــشی و فـــراموش کنـــی، نمیـــشه! انگـــار داری خــــودتو گــــول میــــزنی… وقتـــــی از یـــــه آشنـا میـــــــرنجی حتـــی اگه بگــــی بخـــــشیدمـــش، یه چــــیزی ته دلــــت می مـــونه؛ کیـــــــنه نیـــست… جــــــــای یه زخـــــمه... یه چیــــــزی که نمیـــــــذاره اوضـــــــاع مثل قبــــل بشــــه… هـــــر چقدر هم که تلاش کنــــی، خودتو بزنی به اون راه و بگی نـــه... بی فایـــــــده ست! یه چیزی این وســـــط از بیــــن رفتـــــه و جای خــــالیــــش تا همیـــــشه درد میکــــنه؛ یــــه چیـــــــزی مثـــــــل "حـــــــــرمـــــت"...
یه غرور یخی یه ستاره ی سرد
یه شب از همه چی به خدا گِله کرد
یه دفعه به خودش همه چی رو سپرد
دیگه گریه نکرد فقط حوصله کرد...
عالییی بود کاش ما ادما یاد بگیریم و بفهمیم که قبل از باز کردن دهان ، فکر کنیم ،،، فکر کنیم به دلی که ممکنه بی صدا بشکنه ،،، بترسیم از دلی که بی صدا میشکونیم شاید حرفمون برای خودمون عادی باشه ولی کاخ ارامش کسی رو خراب کنه ،،،، کاش از نگاه خدا به این مورد بترسیم
چوب تنبیه خدا نامرئیست! نه کسی میفهمد،نه صدایی دارد! یک شبی یک جایی... خاطرت می آید.... وقتی از شدت بغض نفست میگیرد.... خاطرت می آید... که شبی یک جایی.... باعث و بانی یک بغض شدی، ودلی سوزاندی.... آن زمان فکر نمیکردی بغض ، پاپی ات خواهد شد و شبی یک جایی... مینشیند سر راه نفست... و تو هم بالاجبار ! هر دقیقه صدبار.... محض آزادی راه نفست بغض را میشکنی... آری این چوب خداااااست...
یه غرور یخی یه ستاره ی سرد
یه شب از همه چی به خدا گِله کرد
یه دفعه به خودش همه چی رو سپرد
دیگه گریه نکرد فقط حوصله کرد...