سعی میکنم تو چند تا پست همرو سریع بنویسم دوستای گلم ..من سیو سه سالمه وارد سی و چهار میشم..پنج تا بچه ایمکلا..بقیه همه خارج کشورن فقط من که آخرین بچم و بزرگترین خواهرم که حدود چهل و هشت نه سالشه و برای دومین بار ازدواج کرده ایرانیم...ماجرا ازین قراره که خواهرم روزی هزار بار به خونه من زنگ میزنه و حالو احوال منو بچمومیپرسه ظاهراً پس دوستمون داره..اما واقعا یجورایی عجیب و عقده ای نشون میده..مثلاً اگه مهمونی باشه و غذامو همه تعریف کنن و عالی باشه سعی میکنه با یه متلک ناب منو بکوبونه و تو جمع خوردم کنه ..دستپخت من همه میگن خوبه .مثلا میگه خب حالا غذاهات چقدر شد از بیرون گرفتی