2410
2553
عنوان

داستان خواهر نامتعادل من

636 بازدید | 44 پست

 سعی میکنم تو چند تا پست همرو سریع بنویسم دوستای گلم ..من سیو سه سالمه وارد سی و چهار میشم..پنج تا بچه ایم‌کلا..بقیه همه خارج کشورن فقط من که آخرین بچم و بزرگترین خواهرم که حدود چهل و هشت  نه سالشه و برای دومین بار ازدواج کرده ایرانیم...ماجرا ازین قراره که  خواهرم روزی هزار بار به خونه من زنگ میزنه و حالو احوال منو بچمو‌میپرسه ظاهراً پس دوستمون داره..اما واقعا یجورایی عجیب و عقده ای نشون میده..مثلاً اگه مهمونی باشه و غذامو همه تعریف کنن و عالی باشه سعی می‌کنه با یه متلک ناب منو بکوبونه و تو جمع خوردم کنه  ..دستپخت من همه میگن خوبه .‌‌‌‌‌‌‌مثلا میگه خب حالا غذاهات چقدر شد از بیرون گرفتی

هیچگاه زانو نخواهم زد حتی اگر سقف آسمان کوتاه تر از قامتم باشد

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش

ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

وا😐

قسم حضرت عباس یا دم خروس😕

واسه حل گره های زندگیم یه صلوات میفرستین .اللهم صل علی محمد وآل محمد وقتی تو امضاتون میزنین صلوات من میفرستم براتون فقط حال ندارم اعلام کنم😄❤ من مطمئنم خونه ام سه تا اتاق داره با یه حیاط که توش حوض داره  تابستونا میخوابیم داخلش😍و یه آشپزخونه ی بزرگ و خوشگل من تو اون خونه نفس میکشم وخوشحالم و دختر و پسرم سالم وسلامت بزرگ میشمن مطمئنم خدایا کمکم کن 😍یا نُورُ یا بُرْهانُ، یا مُبینُ یا مُنیرُ، یا رَبِّ اکْفِنی الشُّرُورَ وَ آفَاتِ الدُّهُورِ وَ أَسأَلُکَ النَّجَاهَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ❤️بسم الله الرحمن الرحیم اَلحَمدُللهِ الّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب اَلحَمدُلله الّذی جَعَلَنی مِن اُمَّهِ محمد صَلی الله عَلَیه وَ آله اَلحَمدلله ِ الّذی جعلً رِزقی فی یَدِه وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدی النّاس اَلحَمدللهِ الّذی سَتَرَ عُیوبی وَ عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.❤️  ماشاالله ولا حول و لا قوه الا بالله❤️
2456

یا مثلاً من رانندگیم خوبه ...هر وقت از یه مسیر خیلی سخت میتونم رد کنم حتی بهتر از آقایون تو جمع میگه ...این کاری نداشت هنر نکردی با خنده ...یا مثلاً تو مهمونی اکستنشن نصب کردم و دوست داشتم فکر کنن موی خودمه هی جلوی شوهرش و همه می‌گفت موهای مصنوعی منو کشته منو ... یجوری که همه بفهمند بخصوص شوهرش آخرم همه فهمیدم و من خیلی خجالت کشیدم...کلا هر کاری دوست داشته باشم رازم باشه لو میده منو تو جمع و آبرومو میبره و منم واسه اینکه ضایع نشم میخندم

هیچگاه زانو نخواهم زد حتی اگر سقف آسمان کوتاه تر از قامتم باشد
2714

شوهرم می‌گفت النا خدایی دستپختش خیلی خوبه و از من تعریف میکرد تو یه جمعیو مخاطبش خواهرم بود...بعد جای اینکه خواهرم ازم تعریف کنه با خنده گفت چه خوب که شما اینطور فکر می‌کنی و لبخند موذیانه زد...خیلی خجالت کشیدم خاک بر سرش

هیچگاه زانو نخواهم زد حتی اگر سقف آسمان کوتاه تر از قامتم باشد

نگو براش از زندگيت و شايد سنش كه رفته بالا بهت حسادت ميكنه دوست نداره شوهرش نظر بهت داشته باشه براهمين تورو خورد ميكنه تا خودش بره بالا بيخيال خواهرته واقعا خيلي سخته ادم بالاتر خودشو ببينه واكنش نشون نده

یا کنج قفس یامرگ این بخت کبوترهاست..دنیا پل باریکی بین بد و بدترهاست..ای بر پدرت دنیا آن باغ جوانم کو؟..دریاچه ی آرامم؟..کوه هیجانم کو؟

حالمو دیگه داره بهم میزنه اگرم رابطمو  کم کنم آبروم جلوی شوهرم می‌ره خانوادم این مدلین ..و هم دخترم بهش وابستس...هم مامانم خیلی قبولش داره چون بزرگترینه

هیچگاه زانو نخواهم زد حتی اگر سقف آسمان کوتاه تر از قامتم باشد
شوهرم می‌گفت النا خدایی دستپختش خیلی خوبه و از من تعریف میکرد تو یه جمعیو مخاطبش خواهرم بود...بعد جا ...

خب چرا یه وقتی که خودتون دوتا هستین باهاش حرف نمیزنی؟؟ مثلا بگو چرا فلان روز تو جمع اینطور گفت؟باشه مثلا خواهرمی نه دشمنم

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز