شوهرم جلوی خونوادش باهام دعوا کرد برادرشم پشتش در اومد هرچی حرف زشت که از دهنشون در اومد بهم زدن منم تنها کاری که تونستم بکنم این بود که بیام خونه ی مادرم الان سه چهار هفته ست که نیومده دنبالم هیچ قفل درم عوض کرده با خونوادشم رفته شمال.نمیدونم بچه تر از این شوهرمن تو این دنیا هست یا نه
به قمارخانه رفتم همه پاکباز دیدم چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی