شوهرم جلوی خونوادش باهام دعوا کرد برادرشم پشتش در اومد هرچی حرف زشت که از دهنشون در اومد بهم زدن منم تنها کاری که تونستم بکنم این بود که بیام خونه ی مادرم الان سه چهار هفته ست که نیومده دنبالم هیچ قفل درم عوض کرده با خونوادشم رفته شمال.نمیدونم بچه تر از این شوهرمن تو این دنیا هست یا نه
به قمارخانه رفتم همه پاکباز دیدم چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.