من اونموقع ک خوابگاه بودم ی بار رفتم کتابخونه با دوستم بودیم
بعد کتابخونه خالی بود فقط ی خانومی داشت نماز میخوند
من رفتم سرپرست رو صدا کنم ک بیاد بهش بگه بره نماز خونه دوستم دم در موند برگشتم دبگه کسی نبود اونجا
خر گفت علف ابی است گرگ گفت نه سبز است .رفتند نزد شاه جنگل (شیر) ماجرای اختلاف را گفتند.شیر گفت گرگ را زندانی کنید .گرگ گفت مگر علف سبزنیست ؟ شیر گفت سبز است . ولی دلیل زندان تو بحث کردن با خر است .هرگز با نادان ها بحث نکنید .
ی بارم یکی ازهمسایمون میره بیابون باشوهرش بچش میخواد بره دسشویی سه سالش بوده یهو غیبش میزنه هر چی میگردن پیداش نمیکننن بعد فهمیدم کار ازما بهترون بوده😭
خواهریا برام دعا کنید ب حاجتی ک تو دلمه برسم وهرچی صلاحمه برام پیش بیاد منم دعاتون میکنم مرسی عزیزان😘😘😚😍