اسی کامل نوشتی لایکم کن
مراقب حرفامون باشیم. این قدر تاثیر گذاشت
خب همون اول همه رو مینوشتی دیگه
اسی هنوز موقع ازدواج تو نبوده انقدر بچه ای که با حرف یکنفر سریع آشوب به پا میکنی تو زندگیت انقدر ساده ای که فکر میکنی مادرشوهرت طرفداریتو کرده خیلی راحت آتیش زیرت روشن کرده نشسته کنار دود شدنتو تماشا کرده
اسی باید سریع میگفتی ما چند روز پیش جشن گرفتیم کادو میاوردی با آب و تاب تعریف میکردی
میگفتی منپیش پیش هدیه ام رو گرفتم..
از ذوقمون زودتر برگزار کردیم جشن رو
چرا اینقدر بد نتیجه گیری کردی از حرفش ؟
مادرشوهرت خواسته دعوا بندازه ومیونتونوخراب کنه
توهم میگفتی ماجشنمونو گرفتیم مفصل،چه ساده ای
تو هر مث مته رفتی رو مغز شوهرت
انقد غر زدی تا کتک خوردی و از چشم شوهرت افتادی
به فرداش که روز زن بود ، ما دعوت بودیم از سرکار شوهرم یه مراسمی برای روز زن
خلاصه با کلی خوشحالی رفتیم
هی تو راه گفتم دوسم داری ? میشه دستم و بگیری ...
نیاز به محبت داشتم واقعا
اونجا تا نشستیم گفتم عزیزم میشه برای امشب کیک بگیری بخاطر دل من .خانوادتم که باز هستن .دورهمیم
گفت نه .گفتم بگیر دیگه
گفت نه نیاز نیست .گفتم دلم میخواد خب ،چرا هر چی میگم بخر میگی نه همیشه میگی نه
دیگه اخم کردم و خودم و با گوشی سرگرم کردم
اتفاقا فهمید و از قصد گفت تا آتیش بندازه تو جونت و خوب هم فهمید چه کرده و تو هم دلش رو خنک کردی
لایک
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
