بیست سالمه یک ساله عقد کردم
مامانم خیلی داره اذیتم میکنه سر کوچیک تربت مسائل گیر الکی میده و بحث راه میندازه تا جایی که امشب به بابام گفتم دلیل این رفتاراش با من چیه؟ میگه من خودم هم خسته شدم از دستش
شوهرم واسه روز زن سورپرایزم کرد به عروسک و باکس خوراکی های مورد علاقه ام رو خرید
بعد مامانم میگه چرا رفته چیز الکی و به درد نخور خریده
همونو یا پولشو میداد بهت یا یه لباس یا سال و روسری میخرید
منم گفتم مرد ها همینجوری هستن نمیدونن که تو چی میخوای باید بهشون بگی اونم میخواسته منو سورپرایز کنه
خوبه یه لباس یا یه سال میخرید ولی سلیقه ی من نمیبود یا خوشم نمیومد؟!
شاید چیزی که اون خریده واسم از نظر تو که چهل سالته جذاب نباشه ولی واسه من هست ( بابام واسش روز زن کادو نخرید امسال)
بعد من ناخن کاشتم واسه مراقبت هر شب با وازلین چرب میکنم اطراف ناخنم رو و با دستمال کاغذی خشک میکنم
امشب اومده میگه حق نداری به دستمال کاغذی دست بزنی
وازلین هم حق نداری برداری برو واسه خودت بخر دستمال کاغذی رو هم برو بخر 😐
یه سری هم لباس واسم خریده بود گفت باید پولشو بدی بهم اگه ندی نمیذارم بپوشی منم محل ندادم فرداش رفتم سر کمدم دیدم لباسه نیست رفته پس داده!!!
جای اینکه با خودش بگه این دختر بخت برگشته یکسال دیگه بیشتر مهمون این خونه نیست بذار مثل آدم حداقل این یکسال رو باهاش رفتار کنم بدتر جفتک پرونی میکنه امکان اینکه زودتر برم سر خونه زندگیم رو ندارم