2777
2789
عنوان

توی شهرغریب زندگی میکنم

| مشاهده متن کامل بحث + 433 بازدید | 53 پست
برامنم خیلی بوداوایل اماشرایط خودموپذیرفتم،حتی بعضی روزابهم میگفتن ک حرصم بدن میگفتم ایول خوب من دور ...

بعد بخدا من خیلی باهاشون خوبم نمیدونم چرا اینقد بی احساسن وسریع منو خط میزنن روی هرچیز چرت پرتیم شده اصلا بشه یکسالم سمتم نمیان تا خودم برم

منم دوست ندارم کسی تو زندگیم کجا برم بیام حرف بزنه یا ازدوست داشتن توسط یسری خوشم نمیاد چون یه زمانی ...

میدونی تنهایی و غربت بعضی وقتا خیلی فشار میاره به ادم من اینجوری میگم فک نکنی بی احساسم من چند سال اول ازدواجم شبها با چشم گریون میخوابیدم تنهاییم همش با گریه میگذشت،من راستش عمو و عمه و خاله و دایی عین خیلم نیست فقط خواهرا و برادرا و پدر مادر باید مهم باشن که اونم یادشون نمیره هیچوقت بچشونو تازه عزیزترم میشی

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منم عمو عمه اینا مهم نیستن خونواده خودمم

خب،حالا مگه خانواده فراموشت کردن؟فراموش هیچوقت مطمئن باش فراموشت نمیکنن ولی خب بالاخره همه بزرگ میشن میرن دنبال زندگیشون هرکی مشکلات خودشو داره ،بخدا من داداشم دور که بودم چند ماه یه بار باز زنگ میزد بهم میگفت دلم براتون تنگ شده الان همسایه ایم ساختمونشون نزدیک ساختمونمونه بخدا اصلا سر نمیزنه زنگم نمیزنه دیگه

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز